نوربالا| اگر شهید شدم مرا داخل پتوی خودم بگذارید!
21 آذر 1402 - 3:31
شناسه : 66736
2

نوربالا| اگر شهید شدم مرا داخل پتوی خودم بگذارید! یکی از نیروهای پاسدار در غرب کشور می‌گوید: شهید عارضی در درگیری با حزب دموکرات به شهادت رسید. او قبل از شهادتش، پتویش را به من داد و گفت: «اگر شهید شدم من را داخل این پتو بگذارید.» به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، […]

پ
پ

نوربالا| اگر شهید شدم مرا داخل پتوی خودم بگذارید!

یکی از نیروهای پاسدار در غرب کشور می‌گوید: شهید عارضی در درگیری با حزب دموکرات به شهادت رسید. او قبل از شهادتش، پتویش را به من داد و گفت: «اگر شهید شدم من را داخل این پتو بگذارید.»

نوربالا| اگر شهید شدم مرا داخل پتوی خودم بگذارید!

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران تمام شده بود؛ اما همچنان دشمنان انقلاب اسلامی از دور و نزدیک و هر طور که می‌توانستند اقدام به ترور و به شهادت رساندن نیروهای نظامی و بسیجی می‌کردند.


مزار شهید امدادگر محمد عارضی

شهید «محمد عارضی» یکی از شهدای بعد از جنگ تحمیلی است که در سردشت توسط حزب دموکرات به شهادت رسید. «حسین صدری اوغول‌بیک» از دوستان این شهید است که آخرین لحظه‌ها در کنار او بود. صدری آخرین لحظه‌ها را اینگونه روایت می‌کند: «گردان خاتم تکاب در منطقه واوان سردشت مستقر بود. بنده راننده گروهان ۳ بودم. شهید عارضی هم به عنوان امدادگر در گروهان مشغول بود. قرار بود گردان برای مأموریت به طرف جاده مهاباد سردشت اعزام شود. وقتی به منطقه اعزام می‌شدیم، شهید عارضی به همراه دیگر بچه‌ها پشت وانت تویوتا نشسته بودند. شهید عارضی یک پتویی همراه خود داشت که پشت وانت انداخته و روی آن نشسته بود.

موقع حرکت در جاده، او گهگاهی پاهایش را به اتاق وانت می‌زد. من به خیال اینکه منظورش این است، ماشین را نگه دارم، از سرعت خود کم می‌کردم. بعد می‌دیدم شهید عارضی به همراه دوستان می‌خندند. تا وقتی که بخواهیم به مقصد برسیم، او چند بار این کار را تکرار کرد. من هم حسابی عصبانی شده بودم.

بعد از طی این مسیر در روستایی نزدیک پیچ معروف زنجیران جاده مهاباد ـ سردشت، روستایی در دامنه کوه بود. بالای روستا پایگاه متروکه‌ای بود که فقط خاکریزش مانده بود. نرسیده به پایگاه، نیروها از وانت تویوتا پیاده شدند. شهید عارضی به طرف من آمد؛ او ضمن دلجویی، مرا بوسید، پتوی همراه خود را به من داد و گفت: «منو ببخش و این پتو را نگه دار. اگر شهید شدم منو توی همین پتو بگذارید و اگر برگشتم باز این پتو را می‌گیرم». انگار به او الهام شده بود که شهید می‌شود و می‌خواست ما را آماده شهادتش کند. حتی چهره بشاش و نورانی محمد عارضی در آن روز خبر از شهادتش می‌داد.

نیروها ۱۰۰ متر هم از وانت فاصله نگرفته بودند که یکی از اعضای دموکرات یک گلوله به قلب آقامحمد زد و همان لحظه به شهادت رسید. در واقع آقامحمد اولین نفر بود که در آن مأموریت به شهادت رسید. دوستان پیکر پاکش را آوردند و طبق وصیتش داخل پتوی خودش گذاشتیم. با آقامحمد همکلاس بودیم و هم اینکه در منطقه باهم مأموریت می‌رفتیم؛ برای همین شهادت او خیلی برایم سخت بود و تا دو روز بی‌اختیار گریه می‌کردم.


قاب عکس‌هایی که بعد از شهادت محمد، دلخوشی خانوده‌اش بود

درباره شهید

شهید سرباز «محمد عارضی» متولد ۱۲ تیر ماه ۱۳۴۶ در شهرستان تکاب استان آذربایجان غربی بود که در رشته بهیاری دانشگاه زنجان تحصیل کرد؛ بعد به عنوان امدادگر پاسدار وظیفه به گردان خاتم پیوست و در منطقه غرب کشور به خدمت خود ادامه داد. او سرانجام در ۲۵ مردادماه ۱۳۶۸ در جریان درگیری با اعضای حزب منحله دموکرات به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای تکاب آرام گرفت.

پایان پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.