معرفی کتاب رمان «به سپیدی یک رؤیا» به قلم فاطمه سلیمانی ازندریانی
04 آبان 1402 - 18:36
شناسه : 65504
8

معرفی کتاب رمان «به سپیدی یک رؤیا» به قلم فاطمه سلیمانی ازندریانی یکی از تازه‌ترین و جذاب‌ترین ژانرهای ادبی مورد اقبال در میان نویسندگان و نیز کتابخوانان کشور که شاهد خلق آثار بکر و تازه و خواندنی در آن هستیم؛ رمان‌های تاریخی مذهبی است. این رمان‌ها قصه‌ای تاریخی را از بزرگان دین و با زبانی […]

پ
پ

معرفی کتاب رمان «به سپیدی یک رؤیا» به قلم فاطمه سلیمانی ازندریانی

یکی از تازه‌ترین و جذاب‌ترین ژانرهای ادبی مورد اقبال در میان نویسندگان و نیز کتابخوانان کشور که شاهد خلق آثار بکر و تازه و خواندنی در آن هستیم؛ رمان‌های تاریخی مذهبی است.

این رمان‌ها قصه‌ای تاریخی را از بزرگان دین و با زبانی که تنه به روایات تاریخی و زبان کهن می‌زند بیان می‌کنند؛ به عبارت دیگر مخاطب این رمان‌ها از حیث قصه با داستانی تاریخی با درون مایه‌ای معنوی روبرو هستند و از حیث زبانی نیز تلاش نویسنده را برای خلق ادبیات زبانی متناسب با برهه تاریخی که داستانش متعلق به آن است را مرور می‌کنند.

 

رمان «به سپیدی یک رویا» اثر فاطمه سلیمانی ازندریانی نیز با چنین شیوه‌ای به سراغ مخاطب خود رفته است.

8a9f63b5d1024b3b9644bb5991ee596b43Hdqty

۱. این رمان در وهله نخست از داستانی بهره می‌برد که تا پیش از این کمتر پرداختی از آن صورت گرفته است.

او در داستان خود فرازی از زندگی حضرت فاطمه معصومه‌(س) را از دوره پس از هجرت امام رضا‌(ع) از مدینه به مرو روایت می‌کند که در پی آن ایشان به درخواست امام، قدم در راه سفر از مدینه به مرو می‌گذارند و در نهایت نیز در اثر بیماری در شهر قم به رحمت خداوند می‌روند.

این فراز تاریخی و روایت داستانی از آن، برگ برنده نویسنده این کتاب است؛ که به خوبی از آن برای پرداخت داستانی بهره برده است.

۲. از سوی دیگر این داستان از یک زاویه دید بسیار بدیع بهره برده است.

راوی داستان یکی از کنیزان حضرت فاطمه معصومه (س) است که در داستان به شکل و شمایلی تازه و واقعی به روایت داستانی پرداخته است.

بیان زنانه و ترسیم ظرافت‌های بیانی که معمولاً در زبان زنان می‌توان سراغی از آن گرفت از سوی نویسنده در این متن به زیبایی ترسیم شده است.

در کنار این زیبایی بیانی، فضاسازی نویسنده از اندرونی منزل امام معصوم و ساخت چندین شخصیت سپید و خاکستری در این فضا که شرح رفت و آمدها و نگاه مردم در آن دوران تاریخی به امام معصوم و بیت او را روایت می‌کند نیز از دیگر ویژگی‌های این متن است که نویسنده توانسته به خوبی از عهده آن برآید.

۳. اما سومین ویژگی این داستان را باید در زبان خلق شده توسط نویسنده فاطمه سلیمانی ازندریانی جستجو کرد.

سلیمانی در روایت خود از زبانی بهره می‌برد که هم تاریخی است و هم کشش داستانی دارد. به عبارت دیگر نویسنده با توانایی و هوشیاری از عبارات و افعال و کلمات به شکلی بهره برده که مخطاب ناخودآگاه احساس کند در فضایی تاریخی و کهن در حال مواجه شدن با داستان است. خلق این زبان تازه با توجه به پیچیدگی‌های موجود در راه ایجاد آن در کنار جسارت نویسنده برای ورود به این وادی در کنار تجربه‌های بسیار موفقی که در این زمینه وجود دارد یکی دیگر از نقاط قوت این متن به شمار می رود.

1377212s3eaNh2

در نگاهی تازه و کلی «به سپیدی یک رویا» رمانی است جسورانه و بسیار شیرین از داستانی تاریخی کمتر شنیده شده درباره یکی از منسوبان به خاندان عصمت که با تلاشی قابل تقدیر از سوی نویسنده، سعی کرده تا نمونه‌ای قابل احترام از یک رمان تاریخی شود.

4f085d.jpeg

 _ برشی از کتاب:

بقیع را هرگز این همه غریب ندیده بودم. وداع آخرمان همان‌جا بود.

ابوالحسن بعد از وداع با پیامبر از ما و خاندانش وداع کرد و به سوی بیت‌الله رهسپار شد. خودش هم می‌گریست. چندین بار به سوی حرم پیامبر رفت و بازگشت.

با هر بار رفت و بازگشت امام، با هر بار زیارت امام، نیشتری به روح و قلب ما وارد می‌شد.

معول سیستانی شاید از همه جا بی‌خبر بود که خود را به حضور امام رساند. سلام کرد و سفر به خیر گفت. امام سلامش را جواب گفت و فرمود: معول مرا خوب بنگر! من از کنار جدم دور می‌شوم و در غربت جان می‌سپارم و در کنار هارون دفن می‌شوم.

خدا را شکر که خواهران حضرت این کلام امام را نشنیدند، وگرنه… منِ خدمتکار که آتش به جانم افتاد، وای به حال اهل حرم امام. چه کردند با این غم؟!

روی زمین نشستیم: زینب این همه بی‌تابی نکن. وای فاطمه‌ام این همه ناخن بر این خاک نکش. ام‌کلثوم گریه نکن. آمنه جان، به خدا توکل کن. خدیجه جان برخیز. برخیزید، دنیا که به آخر نرسیده. ابوالحسن چند وقت به سفر می‌رود، بر می‌گردد ان‌شاءالله.

اسماء همه خشمش را نثارم کرد:

تو ابوالحسن را به دروغ‌گویی متهم می‌کنی؟!

– من غلط می‌کنم. خاک بر دهان من. این چه سخنی است که به من نسبت می‌دهی؟

فاطمه معصومه از پشت پرده اشک، اسماء را ملامتگر نگاه کرد. اسماء بی‌توجه به فاطمه غیظش را فرو داد: علی گفت رفتنم را بازگشتی نیست، تو می‌گویی ان‌شاءالله بر می‌گردد؟

– عزیزکم برای خدا که سخت نیست!

فاطمه مهربان می‌گوید:

 علی حجت خداست بر زمین، علی عالم آل محمد است. علی خود می‌داند آنچه بر او خواهد رفت.

– جانم به فدای علی! جانم به فدای تو! چه کنم که آتش غمتان سرد شود؟

اسماء بلند گریست: رهایمان کن.

ف.یوسفی

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.