دل نوشته | روز سوم،حضرت رقیه(س)
30 تیر 1402 - 22:09
شناسه : 62281
2

روز سوم،حضرت رقیه(س) دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر است من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است غائبین کوچه […]

پ
پ

روز سوم،حضرت رقیه(س)

دستگیر عالمم اما دو دستم بر سر است
من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است

گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور
صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است

شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم
ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است

غائبین کوچه بر من عقده خالی می‌کنند
هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است

می‌شود فهمید از این حمله‌ی مرکب سوار
آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است

یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر
در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است

قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل
از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است

گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره‌ی دردم فقط یک بوسه‌ای از حنجر است

وجه تشبیه سر من با سر تو این بود
هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است

شاعر: قاسم نعمتی

ا.یوسفی

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.