غرور نداشته باش
16 فروردین 1402 - 18:38
شناسه : 59260
5

غرور نداشته باش 🔹موش کوچکی، مهار شتری را در دست گرفته، به جلو می‌کشید و به خود می‌بالید که این منم که شتر را می‌کشم. شتر با چالاکی در پی او می‌رفت. 🔸در این اثنا، شتر به اندیشه غرورآمیز موش پی برد. پیش خود گفت: فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت […]

پ
پ

غرور نداشته باش

IMG_20230405_172632_369DiCHgjA

🔹موش کوچکی، مهار شتری را در دست گرفته، به جلو می‌کشید و به خود می‌بالید که این منم که شتر را می‌کشم. شتر با چالاکی در پی او می‌رفت.

🔸در این اثنا، شتر به اندیشه غرورآمیز موش پی برد. پیش خود گفت: فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت بشناسانم و رسوا کنم.

🔹همین‌طور که می‌رفتند، به جوی بزرگی رسیدند. موش که توان گذر از آن رودخانه را نداشت، بر جای ایستاد و تکان نخورد.

🔸شتر رو به موش کرد و گفت:
برای چه ایستاده‌ای؟! مردانه گام بردار و به جلو برو. آخر تو پیشاهنگ و جلودار منی.

🔹موش گفت:
این آب خیلی عمیق است. من می‌ترسم غرق شوم.

🔸شتر گفت:
ببینم چقدر عمق دارد.

🔹و سپس با سرعت، پایش را در آب نهاد و گفت:
این که تا زانوی من است. چرا تو می‌ترسی و ایستاده‌ای؟!

🔸موش پاسخ داد:
زانوی من کجا و زانوی تو کجا؟ این رودخانه برای تو، مورچه و برای من، اژدهاست. اگر آب تا زانوی توست، صد گز از سر من می‌گذرد. توبه کردم، مرا از این آب عبور بده.

🔹شتر جواب داد:
بیا روی کوهانم بنشین، من صدهاهزار چون تو را می‌توانم از اینجا بگذرانم.

🔸غرور به خود راه نده. ابتدا پیروی کن، شاگردی کن، مرید باش، گوش کن تا زبانت باز شود، آنگاه زبان گشا و آن هم نخست به‌صورت پرسش و فروتنانه و در همه حال معنی و باطن موضوع و مطلب را بنگر تا به معرفت حقیقی برسی.

IMG_20230405_172643_442

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.