دل‌نوشته | عالم شده سجاده و افتاده به پایت
07 اسفند 1401 - 18:40
شناسه : 57901
5

عالم شده سجاده و افتاده به پایت بسته است همه‌ی پنجره‌ها رو به نگاهم چندی‌ست که گم گشته‌ی در نیمه‌ی راهم حس می‌کنم آیینه‌ی من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است از بس که مناجات سحر را نسرودم سجاده‌ی بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم […]

پ
پ

عالم شده سجاده و افتاده به پایت

IMG_20230226_183110_392
بسته است همه‌ی پنجره‌ها رو به نگاهم

چندی‌ست که گم گشته‌ی در نیمه‌ی راهم

حس می‌کنم آیینه‌ی من تیره و تار است

بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است

از بس که مناجات سحر را نسرودم

سجاده‌ی بارانی خود را نگشودم

پای سخن عشق دلم را ننشاندم

یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم

ای کاش کمی کم کنم این فاصله‌ها را

با خمسه‌عشر طی کنم این مرحله‌ها را

بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب

تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب

ای زینت تسبیح و دعا زمزمه‌هایت

در حیرتم آخر بنویسم چه برایت

اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است

جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت

در پرده عشاق تو یک گوشه نشسته است

صد حنجره داوود در آغوش صدایت

از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است

“پیراهن افلاک پر از عطر عبایت”

تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران

باشد حجرالاسود الکن به ثنایت

من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم

عالم شده سجاده و افتاده به پایت

شاعر:سید حمیدرضا برقعی

 

IMG_20230226_183041_232xR9sQiF

ا.یوسفی

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.