شهد عشق
03 دی 1401 - 17:54
شناسه : 55674
5

شهد عشق با خودم می‌گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین، اینجا آمده‌ام. اگر ما را لایق می‌دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی‌دانید که برگردیم تهران». روز بعد هم بچه‌ها با توسل به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مشغول تفحص شدند. در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را […]

پ
پ

شهد عشق

با خودم می‌گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین، اینجا آمده‌ام. اگر ما را لایق می‌دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی‌دانید که برگردیم تهران».
روز بعد هم بچه‌ها با توسل به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها مشغول تفحص شدند.

در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را جلب کرد. با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم.
در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه‌هایشان روبروی هم بود.
قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک همه از آن نوشیدیم.
وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات، پیکرها را از روی زمین برداشتیم. متوجه شدیم که هر دو شهید، پشت پیراهن‌شان نوشته بودند: «می‌روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم».

راوی: مرتضی شادکام

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.