ریای مقدس اردبیلی …
22 آذر 1401 - 12:52
شناسه : 55086
1

حکایت اخلاقی یک روز مقدس اردبیلی رفت حمام، دید حمامی در خلوت خود می‌گوید: خدایا شکرت که شاه نشدم، شکرت که وزیر نشدم، شکرت که مقدس اردبیلی نشدم! مقدس پرسید: شاه و وزیر ظلم می‌کنند، اما چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟! ‏حمامی گفت: او هم بالاخره اخلاص ندارد! مقدس گفت: چطور؟ حمامی […]

نویسنده : ف.یوسفی منبع : چاره نیوز
پ
پ

حکایت اخلاقی

یک روز مقدس اردبیلی رفت حمام، دید حمامی در خلوت خود می‌گوید: خدایا شکرت که شاه نشدم، شکرت که وزیر نشدم، شکرت که مقدس اردبیلی نشدم!

مقدس پرسید: شاه و وزیر ظلم می‌کنند، اما چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟!

‏حمامی گفت: او هم بالاخره اخلاص ندارد!

مقدس گفت: چطور؟

حمامی گفت: شنیدی می‌گویند مقدس اردبیلی، نیمه‌شب دلو انداخت از چاه آب بکشد دید طلا بالا آمد، دوباره انداخت طلا بالا آمد، به خدا گفت: خدایا من فقط یک مقدار آب می‌خواهم برای نمازشب؟!

مقدس گفت: بله شنیدم!

‏حمامی گفت: آن‌جا نیمه‌شب کسی با مقدس بوده؟

مقدس گفت: ظاهراً نبوده!

حمامی گفت: پس چطور همه خبردار شدند؟ پس معلوم می‌شود خالص خالص نیست!

مقدس اردبیلی می‌گوید: من یک‌ دفعه به خودم آمدم و به عمق این روایت پی بردم که ریا پنهان‌تر از جنبیدن و حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک است!

ف.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.