10 شب 10 منبر| پناهیان: مسئله اصلی پیامبر(ص) «رهایی» مردم از نفوذ رؤسای قبایل بود+صوت
حجتالاسلام پناهیان گفت: درگیری اصلی پیغمبر(ص) با طواغیت زمان خودش سرِ آزادی مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود. با این حساب، باید به پیغمبر(ص) بگوییم رهبر آزادیبخش؛ چون مردم را از نفوذ اجتماعی رؤسای قبایل آزاد کرد.
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، مراسم عزاداری دهه اول محرم هیأت میثاق با شهدا با سخنرانی حجتالاسلام علیرضا پناهیان و مرثیهخوانی امیر عباسی و فرید بذرافشان در دانشگاه امام صادق(ع) برگزار میشود.
حجتالاسلام علیرضا پناهیان استاد حوزه و دانشگاه در این مراسم درباره آخرین گام برای رسیدن به رهایی در تاریخ حیات بشر به سخنرانی میپردازد. در ادامه گزیدهای از ششمین جلسه این مبحث را میخوانید:
شعار اصلی دین ما «لاإلهإلّاالله» است؛ یعنی رهایی از بردگی غیرخدا
انتظار ما از قرآن کریم این است که مسائل زمان ما را هم حل کند، اینکه تصور کنیم قرآن به مسائل زمان ما کاری ندارد و صرفاً قصههای تاریخی میگوید یا از آسمان و معنویاتی سخن میگوید که ممکن است هیچ ربطی به مسائل زمان ما نداشته باشد تصور اشتباهی است. حتماً آیات قرآن درباره مسائل زمان ما است، رسولخدا(ص) فرمود در امتحانهای زمانه خود به قرآن پناه ببرید و حل مسائل خودتان را از قرآن بگیرید. (فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ؛ کافی، ج۲، ص۵۹۸) پس مسائل قرآن، مسائل زمان ما هم هست.
قرآن هنرش این است؛ یکجوری مسائل زمان پیغمبر(ص) را بیان کرده است که در همه زمانها میتوانی مشکلات خودت را با قرآن حل کنی. این دستور أمیرالمؤمنین است، میفرماید بروید قرآن را استنطاق کنید؛ به تعبیری یعنی وادارش کنید با شما حرف بزند. (ذلِکَ الْقُرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ ؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۸) استنطاق یعنی اینقدر سؤال کنید که حرف بزند.
اگر با این رویکرد سراغ قرآن برویم آنوقت قرآن برای ما خیلی عزیز میشود چون میتوانیم مسائل زمان خودمان را با راهنمایی قرآن حل کنیم، یک نمونه عرض بکنم؛ بحث ما درباره رهایی است. شما ببینید شعار اصلی دین ما چیست؟ «لاإلهإلّاالله» پیامبر اکرم(ص) به چه چیزی دعوت میکرد؟ قبل از آنکه به ایمان به خدا دعوت بکند به رهایی از بردگی غیرخدا دعوت میکند. یعنی تو نباید برده کسی غیر از خدا بشوی.
شعار اصلی دینی ما یک شعار اعتقادی است؟ نه؛ اجتماعی است. نه اینکه اصلاً اعتقادی نباشد، یکذره هم اعتقادی است اما در اصل، یک شعار اجتماعی است. صرفاً این نیست که «تو نباید به خدای دیگری غیر از خدا معتقد باشی» هرچند برای ما اینگونه ترجمه کردهاند.
«لاإلهإلّاالله» بیشتر یک شعار اجتماعی است تا اعتقادی
چرا «لاإلهإلّاالله» یک شعار صرفاً اعتقادی نیست؟ چون خود پروردگار در قرآن میفرماید: اگر از این بتپرستها بپرسی چه کسی شما را خلق کرده است، میگویند «الله» یعنی آنها هم به خدا معتقد بودند. (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ؛ زخرف، ۸۷) یا میفرماید: به مشرکان بگو چه کسی به شما روزی میدهد؟ آنها قطعاً خواهند گفت «الله» (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ… فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ؛ یونس، ۳۱)
آنها که خدا را قبول داشتند، پس چرا از آنها میخواهی دوباره بگویند «لاإلهإلّاالله» چون آنها از نظر اجتماعی بردگی غیرخدا را پذیرفتهاند و الا مشکل اعتقادی ندارند و میگویند: خدا خالق ما است، خدا روزیدهنده ما است، خدا مدبر ما است… خُب اینها که آدمهای درستی هستند، پس خدایا چرا با اینها در افتادی؟ میفرماید: اینها به خدا معتقد هستند اما بردگی غیرخدا را هم پذیرفتهاند.
باید به پیغمبر(ص) بگوییم رهبر آزادیبخش!
فراعنه زمان پیامبر(ص) در واقع رئیس قبیلهها بودند. رئیس قبیله نباید حکمرانی کند. اگر این بحث را ادامه بدهیم به اینجا کشیده میشود که رئیس قبیلهها بیشتر مردم را به بردگی میکشیدند یا رؤسای احزاب امروز در جهان؟ ببینید رسولخدا(ص) با چه کسانی در افتاده است؟ ایشان نه با حکومت رؤسای احزاب، بلکه حتی با نفوذ رؤسای قبائل در جامعه هم در میافتد. پس اینکه میفرماید «قولوا لاإلهإلّاالله تفلحوا» دعوا سر این است که این رئیس قبیله نامرد، در جمعیتش و مردم قبیلهاش نفوذ نداشته باشد و بگذارد مردم آزاد باشند و آزادانه تصمیم بگیرند.
پس درگیری اصلی پیغمبر(ص) با طواغیت زمان خودش سرِ آزادی مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود. با این حساب، باید به پیغمبر(ص) بگوییم رهبر آزادیبخش؛ چون مردم را از نفوذ اجتماعی رؤسای قبائل آزاد کرد، پس «لاإلهإلّاالله» یک شعار اجتماعی است. میدانید رؤسای قبائل در زمان صدر اسلام چقدر دموکراسی را رعایت میکردند! خیلی از اوقات تا وقتی همهشان اتفاق نظر پیدا نمیکردند، تصمیمی گرفته نمیشد یعنی فراتر از اکثریت مطلق، باید همه رؤسای قبایل، آن را قبول میکردند. پس مشرکین مکه، مراتبی از دموکراسی را داشتند. اما بحث این است که این رئیس قبیله، در بین افراد قبیلهاش یک ابهتی و یک نفوذی داشت که حرف او را گوش میکردند. دعوای پیغمبر(ص) با آنها سرِ این مسئله بود و این مسئله هزار برابرش، الان هم هست!
قرآن میفرماید: «مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ» (آلعمران، 79) هیچ انسانی حق ندارد اگر به او کتابی دادم، نبوت و پیغمبری دادم، به مردم بگوید که شما بندگان من باشید! خداوند به انبیا میفرماید: نباید کسی را به بردگی بکشید! حق ندارید بندگان من را به بردگی بکشید؛ اینها بنده خدا هستند یعنی آزاد هستند.
جنگیدن پیامبر(ص) با زورگویان برای آزادیبخشی به مردم بود
گاهی از اوقات، یک معلم میآید سر کلاس و یکجوری میگوید «حرف من را گوش بدهید» که انگار میخواهد صاحب بچهها بشود و از همه سواری بگیرد. یا ممکن است امام جماعت یک مسجد بخواهد اینگونه برخورد کند درحالیکه پیغمبر اکرم(ص) اینگونه با مردم برخورد نمیکرد.
پیامبر(ص) آزادی کسی را سلب نکرده، حتی دشمنانش را. بله؛ جنگ شد چون یک عدهای خواستند جامعه را بهم بریزند و خواستند به مردم زور بگویند، پیامبر(ص) با آنها جنگید تا به مردم آزادی و رهایی را هدیه کند. امیرالمؤمنین(ع) هم در مقابل قاسطین و مارقین و ناکثین ایستاد و با آنها جنگید ولی مردم را آزاد گذاشت، اینقدر آزادی داد که حسن و حسینش تنها ماندند. درحالیکه ایشان اگر یک کار سیاسی ساده میکرد، مثلاً یک باندبازی و حزببازی سیاسی پشت پرده انجام میداد امام حسن مجتبی تنها نمیماند. اما حضرت این کارها را نکرد.
بعد از رحلت پیامبر(ص) بیش از صد نفر در یک شب با علی(ع) قرار میگذاشتند که از ایشان حمایت کنند، أمیرالمؤمنین میفرمود قرارِ شب قبول نیست؛ اگر راست میگویید فردا با شمشیر برهنه و سر برهنه بیایید در میدان شهر. روز که میشد چهار نفر بیشتر نمیآمدند. چرا حضرت میفرمود که روز روشن بهطور علنی باید بیاید؟ برای اینکه مردم باید در جریان باشند و بفهمند چه اتفاقی دارد رخ میدهد و نباید بهطور مخفیانه یک عدهای با باندبازی بر مردم مسلط بشوند. اینقدر حضرت برای آزادی مردم ارزش قائل بود.
کفر به طاغوت یعنی رهایی و آزادی از بندگی غیرخدا
همان شرک و کفری که پیامبر(ص) با آن درگیر بود، الان هم هست و ما را درگیر کرده است. در آیت الکرسی میخوانیم: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا» یعنی کفر به طاغوت قبل از ایمان به خدا بیان شده است. بعد میفرماید: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» کافران ابتدا در نور هستند، ولی چه میشود که از نور به ظلمت میروند؟ چون ولایت طاغوت را میپذیرند، طاغوت آنها را از نور به ظلمت میبرد. بدبختیاش این است که ولایت طاغوت را میپذیرد و طاغوت این بلا را بر سر او میآورد.
رسولخدا(ص) شبها قبل از خواب، آیتالکرسی را میخواند. ایشان عادت داشتند وقتی آیاتی از قرآن را که میخواندند برای قستی از آن آیه، یک جوابی میدادند. میدانید موقع خواند آیت الکرسی به کدام قسمتش جواب میدادند؟ وقتی این قسمت را میخواند «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ…» حضرت میفرمود: خدایا تو شاهد باش که من به طاغوت کافر هستم! یعنی خدایا تو شاهد باش من زیر بار زور نمیروم و من برده کسی نیستم. از بین اینهمه مضامین عالی در آیت الکرسی این را جواب میداد و این یعنی رهایی و آزادگی.
دعوای پیامبر(ص) با مشرکین سرِ اعتقاد به خدا نبود، سرِ آزادیبخشی از نفوذ غیرخدا بود
اگر تفسیر اسلام، رهایی نیست پس چیست؟ بحث اصلی پیامبر(ص) سرِ پذیرش «الله» نبود؛ «الله» را که قبلاً مشرکین مکه قبول داشتند. اینها که خدا را قبول داشتند پس دعوا سر چه بود؟ دعوا سرِ اعتقاد نبوده، دعوا سرِ آزادیبخشی بوده! آزادیبخشی از نفوذ غیرخدا. همان مسئلهای که ما الان هم با آن درگیر هستیم و صدها نوع نفوذ روی ما هست. مسئله این است که همه آزاد باشند و بردگی نباشد و هیچکس بر هیچکس نفوذ نداشته باشد!
لاإلهإلّاالله در مکه زمان پیامبر(ص) یعنی این: ای کسانی که الله را قبول دارید، چرا تحت نفوذ غیرالله هستید؟ نمیفرماید شما که به خدا معتقد هستید چرا غیر از خدا به چندتا خدای دیگر هم معتقد هستید؟ میفرماید تو که به خدا اعتقاد داری، چرا بردگی غیرخدا را میپذیری؟ او میشود الهِ تو.
وجه مشترک اسلام با اهل کتاب، مسئله «رهایی بشر از بردگی غیرخدا» است
قرآن میفرماید: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» (آلعمران، 64) به اهل کتاب بگو که بیایید سرِ یک وجه مشترکی باهم توافق کنیم.
آن وجه مشترک چیست؟ خدا است؟ نه؛ «أن لا نعبد الّا الله» یعنی اینکه غیر خدا را نپرستیم «و لا نشرک به شیئا» و چیزی را با او شریک قرار ندهیم. دوباره رفت سراغ رهایی، یعنی رهایی را با دو عبارت بیان کرد، و عبارت بعدی: «وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا» هیچکس هیچکسی را ارباب یا ربّ خودش نگیرد این هم دوباره همان مفهوم رهایی است. یعنی بیایید باهم توافق کنیم برای رهایی؛ و این رهایی را با سه عبارت مختلف بیان میفرماید که قشنگ جا بیفتد. یعنی ای اهل کتاب، اگر شما پیامبر ما را به نبوت قبول نمیکنید، پس بیایید سرِ این جمله با هم توافق کنیم که شما برده هیچ کسی نشوید و کسی را ارباب خود قرار ندهید.
این آیه قرآن را به مسیحیهای عالم هدیه میکنم: «بنده غیرخدا نشوید»
قرآن کتاب رهایی است و دارد شیوه رهایی را به ما یاد میدهد. به اهل کتاب میفرماید: خُب باشد، شما پیغمبر را قبول نداری، کتاب آسمانی قرآن را هم قبول نداری، پس بیا باهم قرار بگذاریم که عبد غیرخدا نشویم؛ همین! بنده این آیه قرآن را به مسیحیهای عالم هدیه میکنم، بیایید یک وجه مشترک داشته باشیم و سر یک موضوع باهم توافق کنیم؛ اینکه برده غیرخدا نشوید، این که در دین شما هم هست. ما که نمیگوییم مسیحیها بیایند مسلمان بشوند، میگوییم چرا به صهیونیستها اینقدر میدان میدهید؟ نگذارید صهیونیستها در کشورهایتان حکومت کنند. بشر را ارباب خودتان قرار ندهید. این حرف قرآن ما است.
اگر کسی را غیر از خدا ارباب نگیرید و صاحب قدرت ندانید و شرک نورزید، آنوقت دشمن بشریت یعنی دشمن مسیحیت و مسلمانها ریشهکن خواهد شد. مقام معظم رهبری حدود دهسال پیش فرمودند روزی که مسیحیان اروپا بفهمند ریشه مشکلاتشان صهیونیستها هستند، آن روز چه خواهد شد… اگر اجازه ندهید کسی شما را به بردگی بکشد، کار تمام است! اگر سیاستمداران و احزابتان تحت نفوذ لابی صهیونیسم نباشند، کار تمام است.
صوت کامل این سخنرانی را بشنوید:
پایان پیام/
ثبت دیدگاه