یه تنه یه گردان بود…
دانشگاهش تمام شده بود و از آلمان، چند تا دعوتنامه بورسیه تحصیلی برایش آمده بود…
همان ایام بود که آقا تو یکی از سخنرانیهاش گفتند: باید به سمت غنیسازی اورانیوم و انرژی صلحآمیز هستهای برویم.
تا این را شنید، دست رد زد به سینه همه دعوتنامهها و خارج رفتنها.
ماند پای کار کشور امام زمان…
گفت: کشور مرتضی علی و شیعهخانه امام زمان نباید چند سال دیگه دستش دراز باشه پیش بیگانه…
رفت و با خون دل، تاسیسات هستهای نطنز رو راه انداخت…
ایام شهادت
ثبت دیدگاه