یاد و خاطره‌ای از شهید پورجعفری و حاج‌قاسم
15 دی 1401 - 18:01
شناسه : 56145
6

یاد و خاطره‌ای از شهید پورجعفری و حاج‌قاسم شهید پورجعفری می‌گفت: ‏روزی در منطقه‌ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزند. خیلی محل خطرناکی بود. من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بگذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشود. ‏همین که گذاشتمش بالا، تک‌تیرانداز، بلوک را طوری زد که تکه تکه شد […]

پ
پ

یاد و خاطره‌ای از شهید پورجعفری و حاج‌قاسم

شهید پورجعفری می‌گفت:

‏روزی در منطقه‌ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزند. خیلی محل خطرناکی بود. من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بگذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشود.
‏همین که گذاشتمش بالا، تک‌تیرانداز، بلوک را طوری زد که تکه تکه شد و ریخت روی سر و صورت ما!

حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دید بزند که این بار گلوله‌ای نشست ‏کنار گوشش روی دیوار.

IMG_20230105_174053_306

خلاصه، شناسایی به خیر گذشت.
‏بعد از شناسایی، داخل خانه‌ای شدیم برای تجدید وضو.

احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست، به اصرار زیاد، حاجی را سوار ماشین کردیم و راه افتادیم.

هنوز زیاد دور نشده بودیم که همان خانه، در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند!
‏بعداز این اتفاق، حاجی به من گفت:       حسین، امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف… .

‏حاج قاسم، همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا می‌زد و می‌گفت:                                «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند، من می‌توانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.»

IMG_20230105_174014_814

کسی‌که خیلے وقت‌ها به خاطر مشغله‌کاری‌اش، قبل از اذان صبح، دم در خانه حاج قاسم منتظر مے‌ایستاد..
‏حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن می‌خواند و منتظر حاجی می‌ماند!!

موقع بازگشت هم وقتی مطمئن می‌شد حاج‌ قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمی‌گشت.

IMG_20230105_173902_411LVYlunr

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.