کودکی امام هادی و تلاش دشمنان
داستانی از کودکی امام هادی در بیان رهبری:
🔸حديثی درباره كودكي حضرت هادی (ع) است كه وقتي معتصم در سال دويست و هجده هجری، حضرت جواد (ع) را دو سال قبل از شهادت ايشان از مدينه به بغداد آورد، حضرت هادی (ع) كه در آن وقت شش ساله بود، به همراه خانوادهاش در مدينه ماند، پس از آنكه حضرت جواد (ع) به بغداد آورده شد، معتصم از خانواده حضرت پرسوجو كرد و وقتی شنيد پسر بزرگ حضرت جواد، علی بن محمد (ع) شش سال دارد، گفت: اين خطرناك است، ما بايد به فكرش باشيم.
🔹معتصم، شخصی را كه از نزديكان خود بود، مأمور كرد كه از بغداد به مدينه برود و در آنجا، كسی را كه دشمن اهلبيت (ع) است پيدا كند و اين بچه را به دست آن شخص بسپرد تا او به عنوان معلم، اين بچه را دشمن خاندان خود و متناسب با دستگاه خلافت بار بياورد.
🔸اين شخص از بغداد به مدينه آمد و يكی از علمای مدينه را به نام الجُنَيدی كه جزو مخالفترين و دشمنترين مردم با اهلبيت (ع) بود، -در مدينه از اين قبيل علما آن وقت بودند- برای اين كار پيدا كرد و به او گفت: من مأموريت دارم كه تو را مربی و مؤدب اين بچه كنم، تا نگذاری هيچ كس با او رفتوآمد كند و او را آنطور كه ما میخواهيم تربيت كن، اسم اين شخص الجنيدی در تاريخ ثبت است. حضرت هادی (ع) هم همانطور كه گفتم، در آن موقع شش سال داشت و امر، امر حكومت بود؛ چه كسی میتوانست در مقابل آن مقاومت كند؟
🔹بعد از چند وقت، يكی از وابستگان دستگاه خلافت، الجنيدی را ديد و از بچهای كه به دستش سپرده بودند، سؤال كرد، الجنيدی گفت: بچه؟ اين بچه است؟ من يك مسأله از ادب برای او بيان میكنم، او بابهايی از ادب را برای من بيان میكند كه من استفاده میكنم! اينها كجا درس خواندهاند؟ گاهی به او، وقتی میخواهد وارد حجره شود، ميگويم يك سوره از قرآن بخوان، بعد وارد شو- میخواسته اذيت كند- میپرسد: چه سورهای بخوانم؟ من به او گفتم: سوره بزرگی، مثلاً سوره آلعمران را بخوان، او خوانده و جاهای مشكلش را هم برای من معنا كرده است، اينها عالمند! حافظ قرآن و عالم به تأويل و تفسير قرآنند، ارتباط اين كودك ـ كه علیالظاهر كودك است، اما ولیالله است، «و آتيناه الحكم صبيّا» ـ با اين استاد مدتی ادامه پيدا كرد -و استاد يكی از شيعيان مخلص اهلبيت شد.
شد غلامی كه آب جو آرد/آب جوی آمد و غلام بِبُرد.
گردآورنده: امینه یوسفی
ثبت دیدگاه