کرامت حضرت رضا (علیهالسلام)
امام رضا (ع) نابینا را شفا داد
مقام معظم رهبری، این جریان را برای علامه مصباح نقل کرده و فرمودهاند من خودم شاهد آن بودهام.
آیت الله مصباح (ره): «در مشهد، به خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضا (علیهالسلام) شد.
آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم. در مسجد، مُکَبِّری بود به نام کربلایی رضا که نابینا بود و حتی به او کربلایی رضای عاجز میگفتند. (آقا فرمودند که مشهدیها به نابینا، عاجز میگویند) کربلایی رضای عاجز به مسجد میآمد و تکبیر میگفت.
ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود.
پدرم از او پرسید: کربلایی رضا، من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدرم را شرح داد.
پدرم شنیده بودند که کربلایی، شفا گرفته است و میخواستند خودشان ببینند.
🔹من هم آنجا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور میآمد، امروز بینا شده بود.
🔸 این کربلایی، دختری داشت که در وقت کوری، دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد. بعد از اینکه در مسجد مستقرّ میشد، دیگر به کسی نیاز نداشت.
🔹ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند.
گفتند: سالها بود که این دختر بچه، دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود.
🔸روزی بعضی از بچههای بازار، متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود.
او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود: دست من را بگیر و مرا به حرم ببر.
🔹در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه، من اینجا میمانم. او به امام رضا (ع) عرض کرده بود: آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم را برسانید.
🔸من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضا (علیهالسلام) او را شفا میدهند.
👈مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیدهام»
ثبت دیدگاه