چمران اینگونه بود….
♦️همسر شهید چمران: چمران وقتی یتیمخانهای را در لبنان دایر میکند در آن فضا به خانمش میگوید ما از این به بعد غذایی را میخوریم که این یتیمها میخورند.
همسر لبنانی شهید چمران تعریف میکند که یک روز مادرم غذای گرم و لذیذی را برای من و مصطفی پخته بود.
مصطفی آن شب دیر وقت به خانه آمد. وقتی به او گفتم بیا این غذا را بخور، همینکه خواست بخورد از من پرسید که آیا بچهها هم از همین غذا خوردند؟
گفتم نه بچهها غذای یتیمخانه را خوردند و این غذا را مادرم برای شما پخته..
چمران با تمام گرسنگی و ولعی که برای خوردن غذا داشت، این غذا را کنار گذاشت و گفت ما قرار گذاشتیم فقط غذایی را بخوریم که بچهها بخورند. به او گفتم حالا که بچهها خوابند و شما هم که همیشه رعایت میکنید این دفعه این غذا را بخورید. دیدم چمران شروع کرد اشک ریختن و گفت بچهها خوابند؛ خدای بچهها که بیدار است.
ثبت دیدگاه