پناهیان: برخی به اندازه دستور یک پزشک هم حکم خدا را عقلانی نمی‌دانند!
18 فروردین 1402 - 11:49
شناسه : 59308
3

پناهیان: برخی به اندازه دستور یک پزشک هم حکم خدا را عقلانی نمی‌دانند! حجت‌الاسلام پناهیان گفت: کسی که بی‌تفکر برای خودش و دیگران و حکومت، تکلیف تعیین می‌کند ماهیتاً با خوارج فرقی ندارد. حتی اگر امام‌زمان(ع) هم بیاید و تکلیف ما را مشخص کند، برخی از اهل علم که اهل عقل نیستند، مقابل حضرت می‌ایستند. […]

پ
پ

پناهیان: برخی به اندازه دستور یک پزشک هم حکم خدا را عقلانی نمی‌دانند!

حجت‌الاسلام پناهیان گفت: کسی که بی‌تفکر برای خودش و دیگران و حکومت، تکلیف تعیین می‌کند ماهیتاً با خوارج فرقی ندارد. حتی اگر امام‌زمان(ع) هم بیاید و تکلیف ما را مشخص کند، برخی از اهل علم که اهل عقل نیستند، مقابل حضرت می‌ایستند.

پناهیان: برخی به اندازه دستور یک پزشک هم حکم خدا را عقلانی نمی‌دانند!

به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه «ماه من» که به‌طور مستقیم از شبکه سه پخش می‌شود درباره تلقی‌های ناصواب از دین و آثار تحریف دین به گفتگو می‌پردازد. در ادامه گزیده‌ای از شانزدهمین جلسه این مبحث را می‌خوانید:

مراجعه به آرا و افکار عمومی توسط امام، برای بالابردن قدرت تشخیص مردم و حس مسئولیت آنها است

از مطالب جلسه قبل، یک بخش باقی ماند که مربوط می‌شود به قصه‌هایی از زندگی امام حسن مجتبی(ع). وقتی یک امام به حرف و نظر مردم، مراجعه می‌کند، یکی از اهدافش بالابردن قدرت تشخیص مردم و حس مسئولیت آنها است. قرآن کریم هم می‌فرماید: «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (آل‌عمران، ۱۵۹)

این مراجعه به آرا و افکار عمومی و سنجش ظرفیت و عقل مردم، کاری است که یک امام باید انجام بدهد و امام حسن(ع) این کار را انجام داد. البته مردم نتیجه شوم تصمیم غلط خودشان را دیدند.

در آن شرایطی که امام حسن مجتبی(ع)، از مردم نظر خواسته بود. یک کسی به حضرت نزدیک شد و گفت: تو هم مانند پدرت مشرک شدی! و بعد هم با وسیله‌ای که داشت، ران حضرت را مجروح کرد. (رَجُلٌ مِنْ بَنِی أَسَدٍ یُقَالُ لَهُ الْجَرَّاحُ بْنُ سِنَانٍ فَأَخَذَ بِلِجَامِ بَغْلَتِهِ وَ بِیَدِهِ مِغْوَلٌ وَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ أَشْرَکْتَ یَا حَسَنُ کَمَا أَشْرَکَ أَبُوکَ مِنْ قَبْلُ ثُمَّ طَعَنَهُ فِی فَخِذِهِ فَشَقَّهُ حَتَّى بَلَغَ الْعَظْمَ ؛ الإرشاد، ج۲، ص۷)

این یک نوع راحت‌طلبی است که برخی می‌گویند: تکلیف ما را مشخص کن، ما حوصله فکر کردن و تشخیص نداریم!

ببینید این چه دینی است که در آنها رسوخ کرده، که اصلاً زمینه و بستر بالارفتن قدرت تشخیص مردم را برنمی‌تابیند! بعضی‌ها نتیجه‌گرا هستند. می‌گویند «نتیجه کار تو در مدیریت باید خوب باشد، از هر وسیله‌ای خواستی استفاده کن، ولی به آراء عمومی و رأی مردم مراجعه نکن!» این وضعیت عدم رشد عقلانیتی است که در دین مردم آن زمان بود. نمونه‌های آن را در زمان خودمان می‌توانیم ببینیم.

الان اگر بخواهیم درباره بحث تشخیص صحبت کنیم، خیلی حرف وجود دارد. اصلاً بعضی‌ها با فکر کردن میانه خوبی ندارند، یک نوع راحت‌طلبی به این است که فکر نکنند، می‌گویند «تکلیف ما را مشخص کن بگو چیست؟ چرا ما را وادار به فکر کردن می‌کنی؟ ما حوصله فکر کردن و تشخیص دادنِ تکلیف نداریم!» این یک بیماری در ذهن یک انسان است که نخواهد فکر کند. درحالی‌که قرآن می‌خواهد آدم‌ها فکر کنند. صریحاً گاهی به من طلبه می‌گویند: «تو آیه و روایت خودت را بخوان و برو! چرا تحلیل می‌کنی؟ چرا ما را وادار به فکر کردن می‌کنی؟»

دینی که بدون فکر باشد، می‌شود مثل دین خوارج که قرآن را مقابل امیرالمؤمنین(ع) قرار دادند

آن‌ دینی که بدون فکر باشد، می‌شود مثل همان دین خوارج که قرآن را در مقابل امیرالمؤمنین(ع) قرار دادند! بعد از ماجرای حکمیت و زمانی که خوارج جدا شده بودند و بحث در جامعه زیاد شده بود امیرالمؤمنین(ع) ندا داد: کسانی که حافظ قرآن هستند، بیایند! دیگران هم می‌خواستند بیایند اما حضرت فرمود فقط حافظان قرآن بیایند. حضرت فرمود: قرآن مرا بیاورید. یک قرآن بزرگی که مصحف حضرت بود، آوردند و در مقابل حضرت گذاشتند. حضرت به این قرآن دست می‌زد و می‌فرمود: «قرآن، حرف بزن! قرآن با مردم حرف بزن!» آنها گفتند: چه‌کار می‌کنید؟ قرآن که حرف نمی‌زند! حضرت فرمود: این وضع دوستان شما (یعنی خوارج) است که می‌گویند «قرآن حکم کند!» (…دَعَا بِمُصْحَفٍ إِمَامٍ عَظِیمٍ، فَوَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَجَعَلَ یَصُکُّهُ بِیَدِهِ وَیَقُولُ: أَیُّهَا الْمُصْحَفُ، حَدِّثِ النَّاسَ فَنَادَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، مَا تَسْأَلُ عَنْهُ إِنَّمَا هُوَ مِدَادٌ فِی وَرَقٍ، وَ نَحْنُ نَتَکَلَّمُ بِمَا رُوِینَا مِنْهُ، فَمَاذَا تُرِیدُ قَالَ: أَصْحَابُکُمْ هَؤُلاءِ الَّذِینَ خَرَجُوا ؛ البدایه و نهایه، ج۷، ص۲۹۱)

کسی که بی‌تفکر برای خودش و حکومت، تکلیف تعیین می‌کند ماهیتاً با خوارج فرقی ندارد/ با علم‌بازی بدون عقل می‌شود جلوی امام‌زمان(ع) هم ایستاد!

ببینید امیرالمؤمنین(ع) با چه صحنه‌هایی مواجه بود. همین امروز، اگر کسی بی‌تفکر سراغ قرآن برود، بی‌تفکر برای خودش و دیگران و برای حکومت، تکلیف تعیین کند، بی‌تفکر و تعقل به نقد بر اساس ظاهر متون دینی بپردازد، چه فرقی با خوارج دارد؟ از نظر ماهیت، وضعیت اینها با خوارج یکی است. در روایاتی که درباره امام‌زمان(ع) هست، داریم که در آن زمان هم این وضعیت پیش می‌آید و ادامه دارد به طوری که با قرآن در مقابل حضرت می‌ایستند.

اگر امام‌زمان(ع) قدرت نداشته باشند، برخی از کسانی که اهل علم هستند و اهل عقل نیستند، مقابل حضرت می‌ایستند و چون از شمشیر حضرت می‌ترسند، ساکت می‌شوند. با علم‌بازی بدون عقل می‌شود جلوی امام‌زمان(ع) هم ایستاد! بنابود امام‌زمان(ع) بیاید تکلیف ما را مشخص کند، اما بدون عقل، حتی اگر امام‌زمان هم تکلیف را برای ما مشخص کند، باز برنخواهیم تافت.

اجازه بدهید درباره اهمیت بالا رفتن قدرت تشخیص، یک‌مقدار صحبت کنیم. اولاً بگوییم که چرا این حرف‌ها را می‌زنیم؟ در جامعه ما این مقدار دین‌گریزی، طبیعی نیست و غیر معمول است. ای مردم، فکر نکنید این مقدار فاصله گرفتن از دین در یک جامعه معقول و منطقی، طبیعی باشد. بسیاری از این دین‌گریزی‌ها ناشی از سوءتفاهم است و ناشی از برداشت غلط از دین است. ما الآن درباره محورهای برداشت غلط از دین، می‌خواهیم صحبت کنیم. داخل هر کدام از این محورها، جداگانه و به تفصیل می‌شود صحبت کرد.

یک براشت ناروا از دین این است که دین را امری عقلانی نمی‌دانند

برداشت و تلقّی عمومی، یا به تعبیری «نگرش مردم» نسبت به دین چگونه است؟ یکی از محورهایش همان‌طور که قبلاً گفتیم، این است که دین را امری غیرواقعی می‌دانند. محور بعدی هم که الان درباره آن صحبت می‌کنیم این است که دین را امری عقلانی نمی‌دانند. یعنی یک فردی متدیّن بشود به او نمی‌گویند: «الحمدلله، چقدر عقلت رشد کرده است» همین گریه‌ها و مناجات‌ها و روضه‌ها نشانه چیست؟ اصلاً برای چه مردم به هیئت می‌روند؟ برای اینکه عقل‌شان بیشتر بشود. این چیزی است که همه باید بگویند. اگر نگویند، یعنی برداشت‌شان از دین صحیح نیست. رسول‌خدا(ص) فرمود: هر کسی بچه‌های من را دوست داشته باشد خدا به او حکمت می‌دهد. (مَنْ أَرَادَ الْحِکْمَةَ فَلْیُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِی‏؛ مائة‌ منقبة من ‌مناقب أمیرالمؤمنین و الأئمة، ص84) (مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ حَقَّقَ حُبَّنَا فِی قَلْبِهِ جَرَى یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ عَلَى لِسَانِه‏؛ محاسن، ج1،ص61) بنابراین، هر کسی به هیئت می‌رود، عقل‌ او رشد می‌کند.

ماحصلِ حکمت هم بالا رفتن قدرت تشخیص است. در کنار کتاب خدا، باید این حکمت هم فرا گرفته بشود. (یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَة؛ جمعه، 2) ما باید چه‌کار بکنیم که الآن همه، دین را به عقلانیت بشناسند؟ به‌طوری که وقتی یک حکم دینی مثل حجاب مطرح می‌شود، آن را امر عقلانی بدانند. ولی الان الان این‌طور نیست. حتی عقلانیت حکم حجاب را به اندازه عقلانیت احکام تجربی در پزشکی و… هم نمی‌دانند. درحالی‌که اساساً عقلانیتی که در این احکام هست بیشتر است و البته قابل فهم هم هست.

در جامعه ما جا نیفتاده که حکم خدا از سر واقع‌بینی و عقلانیت است/ برخی به اندازه دستور یک پزشک هم حکم خدا را عقلانی نمی‌دانند!

بعضی‌ها می‌گویند: «اینکه شما از عقلانیت صحبت می‌کنید، پس تعبّدیات را باید چه‌کار کرد؟» انگار تعبّدیات مخالف عقلانیت است! آنجا هم عقلانیت هست؛ ولی مهم این است که ما این عقلانیت را درک کنیم یا نه، بتوانیم آن را بیان کنیم یا نه؟ و اینکه به عقلانیت دین، اعتماد داشته باشیم. مسئله این است!

وقتی یک پزشک متخصص با شما صحبت بکند، شما چون به عقلانیت او اعتماد دارید توصیه او را قبول می‌کنید. اولاً اعتماد به او از سر عقلانیت است، و ثانیاً سخن او را از سر عقلانیت می‌دانید (عقلانیت تجربی) حتی اگر در آن موضوع خاص، عقل شما نرسد. ولی این مقدار در جامعه ما جا نیفتاده است که حکم خدا از سر عقلانیت و از سر واقع‌بینی است. این را جا نینداخته‌ایم. لذا بنده می‌خواهم چند تا متن دینی را در اینجا قرائت کنم تا معلوم بشود که این دین با عقلانیت و قدرت تشخیص، چقدر ارتباط دارد!

امیرالمؤمنین علی(ع) هدف انبیاء را این‌گونه بیان می‌فرماید: «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول‏» (نهج‌البلاغه/خطبه۱) یعنی انبیاء آمده‌اند که دفینه‌های عقل را خارج کنند. این دین ما است.

امتحانات خدا برای این است که قدرت تشخیص و عقل ما را بسنجد

قبل از خواندن روایت فوق‌العاده عجیب و باعظمت بعدی، بگذارید یک مقدمه‌ای را عرض کنم. امتحانات خدا صرفاً برای این نیست که معلوم بشود ما کار خوبی می‌کنیم یا نه. فقط برای این نیست. امتحانات خدا برای این است که ببیند قدرت تشخیص ما چقدر است؟ اینکه چه چیزی تشخیص می‌دهی؟ امتحان خدا برای این است که قدرت تشخیص ما را بسنجد. اگر قدرت تشخیص‌مان درست باشد، یک مدد از خدا بگیریم، عمل ما هم إن‌شاءالله درست خواهد شد.

این آیه قرآن را حتماً بارها شنیده‌اید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملک، ۲) از پیامبر اکرم(ص) پرسیدند «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» یعنی چه؟ منظورش چیست؟ رسول خدا(ص) فرمود: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَقلاً ثُمَّ قالَ اَتَمُّکُمْ عَقْلاً» یعنی کدام‌تان عقلش کامل‌تر است! (قَالَ أَبُو قَتَادَهًْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا مَا عَنَی بِهِ؟ فَقَالَ یَقُولُ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَقْلًا ثُمَّ قَالَ(ص) أَتَمُّکُمْ عَقْلًا؛ مجمع‏البیان، ج۵، ص۳۲۲)

بعضی وقت‌ها خدا از ما یک امتحان‌هایی می‌گیرد که چند تا گزینه در مقابل ما هست که انجام بدهیم؟ یا چندین گزینه هست. کدام گزینه را انجام می‌دهی؟ این‌قدرها هم تکلیف ما روشن نیست! مثلاً یک جاهایی باید بین بد و بدتر انتخاب کنی، یک جاهایی باید بین خوب و خوب‌تر انتخاب کنی. آیا ما همیشه خوب‌تر را انتخاب می‌کنیم؟

آیا منظور خدا از امتحانات خودمان را درک می‌کنیم؟ این امتحان می‌خواهد کدام عیب مرا اصلاح کند؟

آیا منظور خدا از امتحانات خودمان را درک می‌کنیم که اصلاً این حادثه پیش آمده است برای اینکه کدام عیب ما را اصلاح کند؟ یا اینکه می‌خواهد ما به کدام کمال برساند؟ گاهی ما از آن فرار می‌کنیم!

این گریه‌ها و مناجات‌های ماه رمضان برای این است که آدم به این تشخیص برسد. فرموده‌اند که اثر روزه، حکمت است. یعنی قدرت تشخیص ما با این گرسنگی‌ها و این اوامر الهی افزایش پیدا می‌کند. یک کسی نمی‌خواهد روزه بگیرد؛ خب شاید ایشان عقل نمی‌خواهد! به یک کسی گفتند: برای آب خوردن، سرت را پایین نیاور، آب را بیاور بالا. گفت چرا؟ گفتند: عقلت کم می‌شود. گفت عقل چی هست؟ گفتند: شما راحت باش!

در روایت هست که وقتی امام زمان ارواحناله‌الفداء ظهور می‌فرمایند، دستشان را می‌گذارند روی سر مردم و عقل‌ آنها را زیاد می‌کنند. «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ‏ بِهَا عُقُولَهُمْ‏ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ» (کافی، ج۱، ص۲۵) آقا تکلیف ما را روشن کن، چرا عقل ما را افزایش می‌دهی؟

در روایت دیگری هست که بعد از ظهور، حکمت آن‌قدر افزایش پیدا می‌کند که یک خانم خانه‌دار، می‌تواند احکام دینی خودش را تشخیص بدهد(که ما الآن اینها را از مراجع تقلید، می‌گیریم) «تُؤْتَوْنَ الْحِکْمَةَ فِی زَمَانِهِ حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِی فِی بَیْتِهَا بِکِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّه‏(ص)» (الغیبة، نعمانی، ص۲۳۹). در دوران امام زمان ارواحناله‌الفداء حکمت این‌قدر افزایش پیدا می‌کند.

امتحانات آخرالزمان به‌گونه‌ای است که هر کسی خودش باید تشخیص بدهد و عمل کند

حالا در امتحانات آخرالزمان چه می‌شود؟ یک خبر بد و یک خبر خوب؛ هر دویش را عرض کنم. در روایات هست که فتنه‌هایی در آخرالزمان و در دوران غیبت پیش می‌آید، که هر ولیجه‌ای از بین می‌رود «یَذْهَبُ فِیهَا کُلُّ وَلِیجَةٍ وَ بِطَانَةٍ» (غیبت نعمانی، ص۱۸۰) یا در روایت دیگری می‌فرماید: «فیَسْقُطُ فِیهَا کُلُّ بِطَانَةٍ وَ وَلِیجَةٍ» (کافی، ج۱، ص۳۷۰)

ولیجه به چه کسی می‌گویند؟ در قرآن هم این کلمه آمده است. در زیارتنامه‌ها هم می‌خوانیم که «ای امامان عزیز، ما غیر از شما ولائجی نداریم…» ولیجه به آدم ذی‌نفوذ از نظر فکری می‌گویند. به کسی می‌گویند که تو خودت را دربست در اختیار او قرار داده‌ای. امتحان‌ها این‌قدر سخت می‌شود که دیگر به ولائج نمی‌شود اطمینان کرد و هر کسی باید خودش تشخیص بدهد. خدا در زمان غیبت یک کاری می‌کند که هر کسی خودش تشخیص بدهد و عمل کند و پای تشخیص‌ خودش هم خواهد ایستاد و بر اساس آن، عقاب یا ثواب خواهد دید. خداوند از امتحان یک دانه آدم هم نمی‌گذرد. این همان خبر بد بود.

چرا منتظران واقعی، از مردمان همه زمان‌ها بافضیلت‌ترند؟

حالا آن خبر خوب را عرض کنم؛ می‌فرماید: «إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ»؛ کسانی که در دوران غیبت، واقعاً منتظر ظهور حضرت هستند، بافضیلت‌تر از مردمان همه زمان‌ها هستند. چر؟ «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ» (کمال‌الدین، ج۱، ص۳۲۰) چون خداوند به آنها یک عقلی می‌دهد که غیبت برای آنها مثل ظهور و مثل زمان حضور امام می‌شود؛ اینها مؤمنین حقیقی هستند.

بعضی‌ها الآن یک‌جوری دینداری می‌کنند که انگار در حضور امام زمان هستند! شهید سلیمانی را ببینید؛ یک‌جوری می‌ایستد و حرف می‌زند، حتی خطاب به علما! که انگار همین الآن از محضر حضرت ولی‌عصر(ع) آمده است و همین الآن رفته قیامت را دیده و برگشته است. محکم می‌ایستد و می‌گوید: اوّلین سؤالی که روز قیامت از شما می‌کنند، درباره این است که با ولایت فقیه چه کردید؟ این غیبت، برای او مثل حضور شده است؛ به خاطر شدّت عقلش!

از وصیت‌نامه‌های شهدا آمار گرفتند؛ شهدا به طور متوسط در هر وصیتنامه‌ای چهار بار از امام حسین(ع) و کربلا و عاشورا حرف زدند که این خیلی طبیعی است. چهار مرتبه هم به‌طور متوسط از ولایت فقیه و اطاعت از رهبری سخن گفتند. این خیلی این آمار بالایی است. این به‌خاطر عقل شهداست.

«قدرت تشخیص» باید در جامعه ما به عنوان برجسته‌ترین شاخص و هدف دینداری جابیفتد

گاهی از اوقات ما رندی می‌کنیم، و درباره شهدا مدام می‌گوییم که اینها عاشق بودند! تا اگر یک کسی به ما گفت «تو چرا شهید نشدی؟» بگوییم: خُب ما عاشق نبودیم! ولی اگر بگوییم که شهدا عاقل بودند، آن‌وقت اگر به ما بگویند «پس تو چرا شهید نشدی؟» باید بگوییم که «ما عقل نداشتیم!» و این برای ما سنگین است! بنده دارم به این شیوه حرف می‌زنم تا یک نکته‌ای را برسانم و آن برجستگی عقلانیّت و قدرت تشخیص است.

در رابطه با عقل، بنده به‌طور مشخص، بر روی «قدرت تشخیص» تأکید می‌کنم که این باید در جامعه ما به عنوان برجسته‌ترین شاخص دینداری و هدف دینداری و وسیله دینداری جا بیفتد و طوری بشود که دینداران را صاحبان عقل بدانند ولی الان این‌طور نیست.

پایان پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.