واقعه سحرگاه ۱۹ رمضان
السلام علیک یااول مظلوم امیرالمومنین علیهالسلام
«واقعه سحرگاه ۱۹ رمضان»
در این واقعه،
باید عرض کرد که در ماه رمضان سال آخر عمر شریف آن وجود مقدس سال ۴۰ ام هجری، امیرالمومنین سلاماللهعلیه در کوفه هرشب مهمان یکی از عزیزان و فرزندان خود بودند، گویی که آن حضرت میدانند آخرین ماه رمضان و روزهای عمر شریفشان هست، لذا میخواستند با فرزندان خود بیشتر دیدار داشته باشند.
آن شب یعنی شب ۱۹ رمضان امیرالمومنین سلام الله علیه در خانه دختر خود امکلثوم بودند و طبق نقل امکلثوم، امیرمومنان علیهالسلام برای نماز به مسجد نرفتند و نماز مغرب را در خانه اقامه فرمود و امکلثوم برای آن وجود مقدس افطاری فراهم کرده بود. حضرت بعد از تناول افطار تا هنگام سحر، خواب در چشمان نداشت و مرتب از داخل خانه به حیاط میآمد و به آسمان نظر میافکند و میفرمود: این همان شبی است که خدا و رسولش به من وعده دادند. امکلثوم میگوید به آن حضرت عرض کردم چه چیز موجب شده که امشب خواب از شما گرفته شود. فرمود: اگر امشب را به صبح برسانم کشته خواهم شد.
هنگامی که سپیده سر زد، امیرالمومنین علیهالسلام کمربند خود را محکم بست و بیرون آمد در حالیکه این شعر را میخواند: کمرت را برای مرگ محکم ببند زیرا مرگ به دیدارت خواهد آمد و آنگاه که بر تو وارد شد از مرگ جزع و بیتابی نکن…
حضرت، هنگامی که به صحن خانه آمد مرغابیهای خانه پیش حضرت آمدند و پرمیزدند و ناله و فریاد میکردند. برخی از اهل خانه خواستند آنها را برانند اما امیرالمومنین علیهالسلام فرمود آنها را واگذارید زیرا که نوحهگران هستند.
اما از سویی دیگر سحرگاه ۱۹ رمضان حجربن عدی در مسجد جامع کوفه بود که ناگهان شنید اشعث بن قیس به عبدالرحمان بن ملجم مرادی میگوید ای پسر ملجم، در کار خود شتاب کن که اگر صبح برسد رسوا خواهی شد. حجربنعدی متوجه توطئه آنها شد و به اشعث گفت: ای اعور یعنی ای یک چشم، میخواهی امیرالمومنین علیهالسلام را به قتل برسانی؟ سپس با شتاب به سمت خانه امیرالمومنین علیهالسلام آمد تا آن حضرت را از توطئه آگاه کند…
اما آن وجود مقدس، خانه دختر خود ام کلثوم بود و از راه دیگری به مسجد حرکت کرده بود. حجر وقتی از یافتن حضرت ناامید شد به سوی مسجد بازگشت اما دیگر دیر شده بود.
امیرمومنان علیهالسلام وارد مسجد شد در حالی که قندیلهای مسجد خاموش بود. آن حضرت در تاریکی، چند رکعت نماز خواند و مدتی مشغول تعقیبات شد، سپس بر بام مسجد آمد و بانگ اذان سر داد و پس از اذان، در حالی که خدا را تقدیس میکرد و صلوات میفرستاد به محراب رفت و به نماز ایستاد.
ابن ملجم همراه با شبیب بن بجره (یکی از همفکران خود در خوارج) در صف اول نماز جماعت قرار گرفتند و همفکر دیگر آنها به نام وردان بن مجالد با فاصلهای از آنها ایستاد. این سه خبیث لعنهمالله قرار گذاشته بودند یکی اقدام به قتل حضرت کند و در صورت عدم موفقیت، دیگری وارد عمل شود. امیرالمومنین علیهالسلام داشتند در رکعت اول به سجده دوم میرفتند که ابتدا شبیب بن بجره با فریاد لاحکمالالله شمشیر کشید و به سوی آن حضرت حمله برد. اما شمشیر او به سقف مسجد گیرکرد و موفق نشد.
بلافاصله ابن ملجم با شمشیری کشیده به فرق مطهر امیرالمومنین ضربت زد و ضربه او درست همان جایی فرود آمد که سالها پیش عمرو بن عبدود در جنگ خندق، ضربهای وارد کرده بود. ضربه ابن ملجم لعنه الله، فرق مطهر امیرمومنان سلامالله علیه را تا جایگاه سجده شکافت. امیرالمومنین علیهالسلام فرمود: بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، فزت و رب الکعبه.
مردم به سوی محراب دویدند و آن حضرت را دیدند که در محراب افتاده و فرق مبارکش شکافته شده و خاک از کف محراب برمیگیرد و بر جای زخم و جراحت میریزد و این آیه شریفه را تلاوت میفرماید: (منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری) یعنی شما را از خاک آفریدیم و به خاک باز میگردانیم و از خاک، بار دیگر شما را بیرون میآوریم. سپس فرمود امر خدا فرا رسید و گفته پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تحقق یافت.
مردم دیدند که خون مبارک حضرت بر صورت و محاسن شریفش جاریست و محاسن به خون خضاب شده و در آن حال میفرماید: هذه ما وعدنا الله و الرسول این همان وعدهایست که خدا و پیغمبرش به من دادند…
ثبت دیدگاه