اما آقای منطقه بودیم، ژاندارم منطقه بودیم، افتخار می کردیم که عربها از ما می ترسند، چون پشتوانه ارباب بزرگ را داریم. بالاخره سرمایه بی کران نفت را داشتیم که میلیون ها بشکه در روز می فروختیم و با پول آن اسلحه و مهمات و ابزار جنگی غربیها، خصوصا آمریکائیها را می خریدیم. این عزیزان را چاق و گنده می کردیم. اطاعت محض و مطلق از انگلیس و آمریکا داشتیم. اگر دست اربابانمان را می بوسیدیم، ولی بر منطقه به نام آمریکا حکومت می کردیم.
خیلی مهم نبود که سران آمریکا و انگلیس و شوروی در خاک کشورمان بدون اجازه و حتی اطلاع شاه مملکت مان اجلاس سران برگزار کنند و حتی شخص اول مملکت را آدم حساب نکنند! یا جنگنده هایی که با پول مردم خریدیم به ظفار و ویتنام آن هم بدون اجازه و اطلاع شاه رفته و مردم آن دیار را بمباران کرده و به خاک و خون بکشند.
خیلی مهم نبود زندان های ما مملو از زندانی های سیاسی ای بود که به وحشی ترین وجهی شکنجه می شدند و جرمشان فقط انتقاد کوچکی از مقام شامخ اعلیحضرت و یا نقد وضع اسفبار کشور بود.
خیلی مهم نبود که بالغ بر ۵۰ درصد مردم که ما به خوبی آن ایام را به یاد داریم در فقر و تنگدستی به سر برده و زیر خط فقر زتدگی می کردند. خیلی مهم نبود که بالغ بر ۶۵ درصد مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند. خیلی مهم نبود که یک افسر ارتش هر جسارتی که دلش می خواست به مردم می کرد و کسی جرات نطق کشیدن نداشت. خیلی مهم نبود وضعیت مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی در حد صفر بود. خیلی مهم نبود که فساد در کشور نهادینه شده بود. خیلی مهم نبود که نیمی از زمین های مرغوب کشور به نام اعلیحضرت سند خورده بود و درباریان و اطرافیان آنان خود را مالک و ارباب مردم می دانستند.
خیلی مهم نبود که افسران آمریکایی و انگلیسی چه تعرضاتی به نوامیس ما می کردند و کسی جرات جسارت به آنها را نداشت کاری که اکنون با زنان ژاپنی و کره ای و افغانستانی و عراقی و جاهای دیگر که سربازان آمریکایی در آنجا حضور دارند، می کنند و کسی جرات اعتراض ندارد. خیلی به بعضی بر نمی خورد که آمریکائی ها برای غارت منابع ما و ثروتمندتر کردن خود و فقیرتر کردن ما در کشورمان حضور دارند و برای این حضور حق توحش هم می گیرند.
خیلی چیزهای دیگر برای بعضی ها مهم نبود. مهم این بود و هست که ژاندارم منطقه بودیم و آمریکائی ها به ما افتخار می دادند که ما را بغل دست خودشان بنشانند و ما بتوانیم در کنارشان عکس بگیریم.برده غرب بودیم و ارباب مردم محروم و ستمدیده خودمان.
در آن شرایط برای غرب، آمریکا و جامعه مثلا جهانی و سازمان مثلا ملل اینها ملاک حقوق بشر نبود. اینها معیار صدور قطعنامه بر علیه یک کشور نبود و اینها دلایلی برای محروم کردن و تهدید کردن یک کشور نبود.
خودشان به هر که اراده می کردند تسلیحات نظامی و امکانات انرژی هسته ای حتی نه برای مصارف صلح آمیز بلکه بمب های اتمی که در انبارهای خودشان پر از انواع آن است می فروختند و هیچ دلیلی برای صدور قطعنامه بر علیه آن کشورها نبود. شکنجههای قرون وسطایی در زندانهای کشور، فقر گسترده، بیکاری، اعتیاد، فساد، بی سوادی و ظلم و ستم خانها و اربابها، اصلا موضوعاتی نبود که سازمان ملل بدانها بپردازد.
چرا که مقام گاو شیرده که بعد از انقلاب عرب ها و خصوصا سعودی آن را دزدیدند، به ما تعلق داشت و نوکر خوب و سر به راهی بودیم، اما الان اوضاع تغییر کرده است.
چهل سال است که ارباب بزرگ، یک نوکر وفادار را نه تنها از دست داده که این بچه، ادعای بزرگی هم می کند و طی این سالها برای خیلی عقب افتاده و تحت ظلم و غارت قرار گرفته های دیگر الگو هم شده و به دیگران جرات نه گفتن به ارباب را داده است. تهدید و تحریم و توهین و محروم کردن از بدیهی ترین حقوق بین المللی، تاوان احیای روحیه آزادمنشی، رد ظلم، مبارزه با ظالم، حق خواهی و استقلال طلبی است، چرا که ما با قدمت ده هزارساله نتوانستیم و نمی توانیم زندگی زیر بار ذلت اربابانی که تمام تاریخشان به ۳۰۰ سال نمیرسد ، نه تمدنی دارند، نه فرهنگی و نه اخلاقی را بپذیریم، کشورهایی که اصلا هویت ملی ریشه داری ندارند، و قرنها باید از عمر آنها بگذردتا به تمدنی که اکنون ما در جایگاه آن هستیم برسند…
اما اینها چه فایده؟ از همه آن تحقیرها و خفت ها و دستبوسی ها و استعمار بیگانگان و لگد مال شدن غیرت و عزتمان که بگذریم، بالاخره اسم ایران که می آمد برخی عرب ها تنشان می لرزید، حالا جلوی آمریکائیها دست به سینه می ایستادیم و نوکری می گردیم چه اشکالی داشت؟
با اشغال ایران علیرغم اعلام بی طرفی کشور در سال۱۹۱۶ انگلیس، شوروی و عثمانی از هرمنطقه ایران که خارج می شدند زمین های مزروعی را به آتش می کشیدند و دام ها را نابود می کردند و انگلیسی ها با پول های کلان غلات ایران را خریده و انبار کردند و دام ها را از بین بردند، به گونه ای که در کتاب قحطی بزرگ دانستر فورس آمده که حدود ۹ میلیون نفر یعنی نیمی از مردم ایران در آن سال مردند، خیابانها مملو از جنازه های مردم بی نوای ایران شده بود و حتی گزارش شده که مردم به آدم خواری روی آورده بودند چه ایرادی داشت؟
اگر به ما با همه تمدن چند هزارساله امان لقب وحشی داده بودند مشکلی نبود، اما تحریم نبودیم، می توانستیم به راحتی به کشورهای اروپایی سفر کنیم.
به ما انگ ضد حقوق بشری نمی زدند، پول های ما را بلوکه نمی کردند، هرچه می خواستیم می توانستیم بفروشیم، و هرچه می خواستیم می توانستیم بخریم، خودمان نه ، اما درباریانمان خوش بودند و اطرافیانشان خوب می خوردند و خوب می پوشیدند و خوش می گذراندند.
اکنون برای آنکه به عقب برگردیم، به دوران اقتدار خودمان برگردیم که نوکر ارباب بودیم و ژاندارم منطقه،
دوباره انگلیس ها و آمریکائی ها بر مقدرات ما حاکم شوند، ما را وحشی بخوانند و برای بودن در میانمان حق توحش بگیرند،
ثروت و دارائیهایمان را ببرند و به ریش ما بخندند،
آمریکائیها از ما خوششان بیاید و شبکه های استعماری از ما بد نگویند، دوباره آزادانه وارد کشور شوند و آقایی کنند، نوامیسمان را محارم و مایملک خودشان بدانند،
کشور را به داعش و بدتر از داعش و حرامی ها سپرده و آن بر سر کشور و مردم بیاورند که در تاریخ بنویسند،
دوباره به بهانه مشارکت پایین مردم در تعیین سرنوشت خودشان در سازمان ملل ما را بیشتر تحریم کنند و آمریکا بهانه ای برای فشار بیشتر بر کشور و مردم پیدا کند،
برخی غرب رویاهای داخلی خوشحال شوند که نظام لطمه دیده و حکومت تضعیف شده،
اگر چنین شرایطی را برای آینده مطلوب می دانیم،
بگوییم من در انتخابات شرکت نمی کنم، شما هم شرکت نکنید!
ثبت دیدگاه