معرفی کتاب نیمه پنهان یک اسطوره به قلم احمد گودرزیان
17 اسفند 1403 - 16:33
شناسه : 75814
4

معرفی کتاب نیمه پنهان یک اسطوره به قلم احمد گودرزیان نیمه پنهان یک اسطوره، جلد اول از مجموعه‏ «بانوی ماه»؛ کتابی که با عشق و محبت ژیلا بدیهیان همسر شهید حاج‌ محمدابراهیم همت؛ فرمانده شهید لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و قلم گیرای احد گودرزیانی نوشته شده است که اشک هر […]

پ
پ

معرفی کتاب نیمه پنهان یک اسطوره به قلم احمد گودرزیان

نیمه پنهان یک اسطوره، جلد اول از مجموعه‏ «بانوی ماه»؛ کتابی که با عشق و محبت ژیلا بدیهیان همسر شهید حاج‌ محمدابراهیم همت؛ فرمانده شهید لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و قلم گیرای احد گودرزیانی نوشته شده است که اشک هر خواننده‌ای را در می‌آورد و او را جذب خود می‌کند.

این کتاب شامل گفتگویی با همسر شهید ابراهیم همت است.

در این مصاحبه به ماجرای آشنایی و ازدواج «ژیلا بدیهیان» با شهید همت و زندگی با ایشان، علاقه خاص بسیجی ‌ها به همت، آخرین دیدار و زندگی بعد از شهادت همسر پرداخته شده است.

در پایان کتاب نیز زندگی‌نامه مختصری از شهید همت ارائه شده است.

37597-2-692x1024e0KfjxJ

_ در بخشی از کتاب نیمه پنهان یک اسطوره می‌خوانیم:

محمد‌ابراهیم همت در نخستین روزهای بهار سال 1334 دوازدهم فروردین و در نوروز متولد شد.

زادگاهش شهرضا بود؛ شهری در نزدیکی اصفهان که مردمانش به دین‌داری و اعتقاد شهره بودند.

خانواده‌اش وضع مالی خوبی نداشت. برای همین بود که او حین تحصیل در دوران نوجوانی‌اش، کار هم می‌کرد تا از تأمین معاش خانواده سهمی برده باشد.

دیپلم متوسطه را سال 1352 گرفت و در همان سال به دانش‌سرای عالی اصفهان رفت، با این امید که معلم شود.

دو سال بعد، وقتی که مدرک فوق دیپلمش را گرفت راهی خدمت سربازی شد.

خلاف انتظار، معلم جوان و تحصیل کرده را به سرپرستی آشپزخانه لشکر توپخانۀ اصفهان گماشتند. اما از کوزه همان تراود که در اوست. معلم جوان در آشپزخانه کتاب خواند، افکار انقلابی و دینی را فرا‌گرفت و با برخی از انقلابیان هم ارتباط برقرار کرد.

سربازی‌اش که تمام شد به شهرضا برگشت. این بار معلم روستا شد. با روحانیت منطقه هم مراوده داشت. گاه‌گاه سر کلاس حرف‌هایی می‌زد که به مذاق حاکمیت خوش نمی‌آمد. این حرف‌ها به گوش آنانی که نباید می‌رسید، رسید و نتیجه‌اش آن شد که چند اخطاریه را از سوی ساواک در پرونده تازه گشودۀ معلمی‌اش ثبت کردند.

IMG_20250307_162850_683

_ برشی دیگر از کتاب:

گفتم: «بچه ما به این زودی یتیم می‌شود؟!»

حاجی حرفی زد. گفت: «ما پیرو مکتبی هستیم که پیغمبرش، که اشرف مخلوقات است، یتیم به دنیا آمد. تو به این مسئله فکر کن، یتیمی بچهٔ من برای تو جا می‌افتد. باز من چند بار آمده‌ام، دستی به سر بچه‌ام کشیده‌ام. باز این‌ها آرامش حضور پدر را در کنارشان حس کرده‌اند، ولی پیامبر ما این‌ها را هم لمس نکرد.»

فاطمه‌الناز یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.