معرفی کتاب دیالمه به قلم محمدمهدی خالقی و مریم قربانزاده
کتاب دیالمه نوشته محمدمهدی خالقی و مریم قربانزاده است.
این کتاب، داستان زندگی مرد بزرگی است که بسیاری او را نمیشناسند، عبدالحمید دیالمه.
کتاب «دیالمه» مؤخرهای بر مستند «وحید آقا» است که در دوره دوم جشنواره عمار برگزیده شده بود.
این کتاب از جامعیت خوبی سود میبرد که جامعتر از آثار قبلی منتشر شده در مورد این شهید بزرگوار است.
در این کتاب مصاحبههایی با دوستان، خانواده و نزدیکان شهید دیالمه صورت گرفته و اسناد و مدارک بسیاری در کتاب گنجانده شده است.
متن این کتاب از منظر روایی، یک زندگی نامه داستانی است که در کنار یک متن داستانی سعی شده به اصل متون و اسناد وفادار بماند.
این کتاب با یک زبان شیرین میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند.
_ درباره شهید عبدالحمید دیالمه:
عبدالحمید دیالمه، چهارم اردیبهشت ۱۳۳۳ش در تهران متولد شد.
مادرش از نوادگان سیدجمالالدین افجهای از علمای مشروطهخواه تهران و پدرش، سرهنگ حمید دیالمه، از پزشکان متدین ارتش بود که پس از انقلاب اسلامی ایران، «جامعه اسلامی احیاء گیاه درمانی ایران» و «بنیاد اسلامی خدمات پزشکی امام خمینی» را تأسیس کرد.
وی در نوجوانی به همراهی پدرش در جلسات انجمن اسلامی پزشکان که یکی از سخنرانانش شهید مطهری بود شرکت میکرد و به مدت یکسال در جلسات سخنرانی برخی علما مانند آيتالله ناصر مكارم شيرازی و آيتالله جعفر سبحانی در حسینیه بنی فاطمه شرکت کرد.
در سال ۱۳۵۲ش در رشته پزشکی دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد؛ اما یک سال بعد، به دلیل فعالیتهای سیاسی توسط ساواک از ادامه تحصیل در رشته پزشکی محروم شد و به اجبار به رشته داروسازی تغییر رشته داد.
وی در سال ۱۳۵۸ش در رشته داروسازی فارغ التحصیل شد.
وی زبان عربی، انگلیسی و فرانسوی را نیز آموخت.
مهمترین ویژگی عبدالحمید را جذب قشر جوان و دردمندی او گفتهاند.
شهادت دیالمه در هفتم تیر ۱۳۶۰ش در حادثه انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی به همراه آیت الله بهشتی و ۷۲ تن دیگر به شهادت رسید و در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در قم، در کنار شهید مفتح، دفن شد.
_ جملهای از شهید دیالمه:
مطمئن باشیم در هر شغلی که هستیم اگر ذرهای عدم خلوص در ما باشد امروز سقوط نکنیم، فردا سقوط میکنیم. فردا نباشد، پسفردا سقوط میکنیم چون انقلاب هر زمان یک موج میزند یک مشت زباله را بیرون میریزد.
_ درباره کتاب دیالمه:
دکتر عبدالحمید دیالمه در زمره نامآوران گمنامی است که تاکنون کاری در شأنش انجام نشده است.
کمتر انقلابیای در حد شهید دیالمه ناشناخته مانده است. مردم مشهد نیز که دیالمه یکی از سران انقلابشان بود، شناختشان از دیالمه محدود میشود به یک نقاشی روی دیوار دانشکده پزشکی سابق با این زیر نویس: «شهید عبدالحمید دیالمه، نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی».
شهید دیالمه با طرح مباحثی چون: انسان خلوت و خلوت انسان، طراح هدایتی، مذهب در بوته تاریخ، انسان درقالب زمان، الیناسیون (از خود بیگانگی جامعه) و….
در پی ترسیم انسانشناسی اسلامی و نقش مذهب در زندگی آدمی بود و در این راستا نظریات و دیدگاههایی که نیاز به مذهب را در نظریاتی چون نظریه ترس؛ طبقه حاکم؛ طبقه محکوم؛ نظریه فروید و …مطرح میکردند؛ به چالش کشید.
او برای اولین بار در سطح دانشگاه به جای مباحثی همچون: جامعهٔ بی طبقه توحیدی، خودسازی انقلابی و ……که عناوین رایج در آن روز بود از ” صیرورت انسان بر صراط مستقیم ” سخن گفت و با طرح ضوابط حرکت بر این راه از جمله زهد و آزاداندیشی، صبر، توکل، شفاعت، فقر، قضا و قدر، امام و انتظار، مفاهیم اصیل و دقیق شیعی و تفاوت آن با مفاهیم دیگر را بازخوانی کند، تا هم نقشهٔ راهی که قران کریم برای سعادت انسان بیان داشته ترسیم شود وهم نشان دهد که دغدغهها و دل مشغولیهای او از سنخ دیگری است.
این کتاب سعی دارد این شهید بزرگوار را به تمام جوانان انقلابی معرفی کند.
_ بخشی از کتاب دیالمه:
بچه هر چه باشد برای پدر و مادرش زیباترین است. وحید لاغر بود، با چشمانی درشت.
وقتی به دنیا آمد، مادرش را یک روز در بیمارستان نگه داشتند، اما پدرش به خانه برگشت تا مقدمات را آماده کند. برای شروع یک زندگی سه نفره.
مادر وحید از خانوادههای اصیل تهرانی بود. نوه آیتالله افجهای از انقلابیون صدر مشروطه. طاهره خانم؛ زنی متدین و کدبانو که سعی میکرد یک بار هم بدون وضو وحید را شیر ندهد.
او اعتقادات دینیاش را به بهترین حالت به فرزندانش منتقل کرد.
آن روزها منزلشان محل رتق و فتق امور همسایگان هم بود.
جناب سرهنگ دیالمه، پزشک بود. آدمی کاردان و مقید که به دلیل همین خصوصیاتش به سرعت ترقی کرد و رئیس یکی از بیمارستانهای ارتش شد.
نظم پدر، زبانزد بود. میتوانستی ساعتت را با کارهایش تنظیم کنی.
وحید میراثدار همین ویژگیهای پدرش شد، پُر کار و با اراده و مهمتر از همه، شجاع در انجام دستورات دین.
پدرش یک ارتشی بود و امثال او در ارتش شاهنشاهی کم بودند. مردی که در دوران سربازیاش در زمان دینستیزی رضاخانی، اذان پادگان را میگفت، مربی پسری شد که سخنران منابر ضد ظلم دوران محمدرضا شاه بود.
لقمه حلال، چیزی نبود که به راحتی به دست بیاید. آن هم در ارتش بیدر و پیکر محمدرضا.
پارتیهای شبانه افسران و ماجرای فسادهای آنها، کوچکترین تأثیری در پاکزیستی جناب سرهنگ نداشت.
پدر هیچ وقت از ماشین بیتالمال استفاده شخصی نمیکرد. همان زمان شاه هم. آدم بیسر و صدا و بیادعا و مخلصی بود. پُرکار و بااراده.
اقوام و خویشان، سرهنگ دیالمه را به عنوان یک فرد متدین میشناختند. جوری که وقتی به خانه سرهنگ میرفتند و قصد دید و بازدید داشتند، به جهت احترام او مراعات مسائل شرعی را میکردند.
وحید و خواهرانش، شبهایی که پدر در خانه بود، با صدای اذان و قرآن او از خواب بیدار میشدند.
وحید بزرگ شد. مربی آداب و اخلاق نوجوانیاش، پدر بود. گرچه او را کمتر میدید، اما استحکام اعتقادات و ارادهاش را از پدر به ارث برد.
پدر آخر شب به خانه میآمد و باز با رانندهای برای سرکشی به بیمارستان میرفت. به تک تک اتاقها سر میکشید و از غذای بیمارستان میخورد. همیشه به فکر مستضعفان بود. وحید اینها را میدید و یاد میگرفت.
ثبت دیدگاه