معرفی کتاب «ابوعلی کجاست؟» نوشته محمدمهدی رحیمی و نوید نوروزی
05 مهر 1403 - 22:30
شناسه : 72966
9

معرفی کتاب «ابوعلی کجاست؟» نوشته محمدمهدی رحیمی و نوید نوروزی داستان مدافعان حرم، پُر از آموزه‌ها و ماجراهای جالب و زیباست، خصوصا وقتی ماجرا مربوط به شهیدی باشد که خودش را به جای کس دیگری جا می‌زند تا بتواند به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شود و در راه آرمان‌هایش قدم بردارد. ابوعلی کجاست، […]

نویسنده : ف.یوسفی
پ
پ

معرفی کتاب «ابوعلی کجاست؟» نوشته محمدمهدی رحیمی و نوید نوروزی

داستان مدافعان حرم، پُر از آموزه‌ها و ماجراهای جالب و زیباست، خصوصا وقتی ماجرا مربوط به شهیدی باشد که خودش را به جای کس دیگری جا می‌زند تا بتواند به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شود و در راه آرمان‌هایش قدم بردارد.

ابوعلی کجاست، زندگی‌نامه خودگفته‌ی شهید مرتضی عطایی معروف به ابوعلی است.

این کتاب نخستین کتاب از مجموعه کتاب‌های تحت عنوان «تاریخ شفاهی جبهه مقاومت انقلاب اسلامی» است که گفتگوی آن با نوید نوروزی و تحقیق و تدوین آن با محمدمهدی رحیمی می‌باشد.

کتاب «ابوعلی کجاست؟» حاصل ده‌ ساعت گفت‌وگو با مرتضی عطایی (ابوعلی) از رزمندگان لشکر فاطمیون است.

irs01_s3old_10531515186808638842

این مصاحبه‌ها در مرداد ‌95 در شهر مشهد ضبط شد تا در کتاب خاطرات شهید مصطفی صدرزاده استفاده شود، اما با شهادت ایشان(ابوعلی)، فرصتی برای چاپ خاطرات ابوعلی پیش آمد تا دسته اول و دوم و سوم، سوال‌شان را دوباره بپرسند که «ابوعلی کجاست؟»

339908_571

در این کتاب 144 صفحه‌ای افزون بر زندگینامه خودگفته شهید مرتضی عطایی، شعرهای این شهید و عکس‌هایی از دوران حیات و حضور او در جبهه مقاومت نیز به چاپ رسیده است.

CamScanner-09-26-2024-21.565X9C5q5

_ در مقدمه این کتاب می‌خوانیم :

« ابوعلی کجاست؟

این سوال را سه دسته می‌پرسند:

دسته اول داعشی‌ها و فتنه‌گران تکفیری هستند که در عملیات بصر‌الحریر، عکس شاخص فاطمیون دست‌شان بود و دربه‌در دنبال ابوعلی می‌گشتند. آنها مدام با ترس از اُسرا می‌پرسیدند ابوعلی کجاست؟

 

دسته دوم دلبستگان به مذاکره و لبخند دشمن‌اند که از رزم ابوعلی و امثال او متعجب‌اند و در‌حال تمسخر. به اینها باشد، کل توان دفاعی کشور را تعطیل می‌کنند و ابوعلی‌ها را تنها می‌گذارند.

دسته سوم با افسوس و آرزو می‌گویند :

«وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ اَمواتًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ»

و افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند که مانند ابوعلی، روزی‌خور آستان الهی شوند و جاودانه بمانند! »

52392_977

_ شهید مرتضی عطایی، شهیدی است که برای حضور در جمع مدافعان حرم، خود را به عنوان یکی از اهالی افغانستان جا زد تا اجازه حضورش در کنار دلاوران تیپ پرافتخار فاطمیون داده شود.

مرتضی عطایی یار غار شهید مصطفی صدرزاده است؛ یاری که برای او همچون برادر بود و در نهایت نیز مدتی کوتاه بعد از آسمانی شدن شهید صدرزاده به این برادر شهیدش پیوست.

«ابوعلی کجاست؟» خاطرات شهید مرتضی عطایی از روزهای حضورش در جبهه‌های نبرد با دشمن تکفیری است. خاطراتی که خود، راوی آن است و قرار بوده برای نگارش کتابی در ارتباط با شهید صدرزاده مورد استفاده قرار بگیرد اما در نهایت به واسطه شهادت آقا مرتضی که همه او را در میدان رزم با نام «ابوعلی» می‌شناسند برای خود ایشان استفاده و چاپ شد.

ابوعلی مصداقی تام از یک بسیجی مخلص است و زوج او و شهید صدرزاده در میدان نبرد، تبدیل به یکی از مهم‌ترین تیم‌های فرماندهی در میدان نبرد علیه داعش می‌شود.

 علاقه ابوعلی به بسیج و فعالیت‌های نظامی در کنار توجه ویژه او به تذهیبِ نَفس و البته رفاقت شش‌دانگش با مصطفی صدرزاده، دست به دست هم می‌دهد تا یک تعمیرکار ساختمانی تبدیل به عارفی تمام‌عیار شود.

irs01_s3old_1050x1079_2C0JCRpq_2378765_1626846643763221450

_ ارتباط عاطفی شهید عطایی با شهید صدرزاده

ارتباط عاطفی شهید عطایی با شهید صدرزاده را باید نوعی رابطه مرید و مرادی دانست.

صدرزاده به عنوان فرمانده، درس‌های بسیاری به ابوعلی می‌دهد که نه فقط برای او، بلکه برای همه جوانان نسل امروز قابل توجه و تامل است.

 ابوعلی در یکی از خاطراتش در ارتباط با شهید صدرزاده که در میدان نبرد به «سید ابراهیم» مشهور بود، می‌گوید :

«یکی از تذکرات سیدابراهیم قبل از عملیات‌ها این بود که می‌گفت :

«بچه‌ها اینطوری دعا کنید که خدایا ما در این عملیات دعا نمی‌کنیم که پیروز شویم؛ ما می‌خواهیم در شکست و پیروزی، تو از ما راضی باشی. اگر تو با شکست از ما راضی می‌شوی، ما راضی هستیم که شکست بخوریم. اگر با پیروزی از ما راضی می‌شوی، هر چه رضای توست، همان اتفاق بیفتد. خیلی تاکید می‌کرد که فقط برای رضای خدا کار کنیم.»

CamScanner-09-26-2024-21.57

 

_ گزیده‌ای از متن کتاب «ابوعلی کجاست؟»:

یکی از فرماندهان سپاه، من را به عنوان مشاور فرمانده، با نیروهای لشکر به سوریه برد.

نیروهایی که با آن‌ها رفتم، جزء صابرین بودند. این افراد ورزیده بودند و مهارت زیادی در درگیری‌های مرزی سیستان و بلوچستان داشتند؛ اما برای اولین بار بود که به سوریه می‌آمدند. به همین دلیل، فرماندۀ آن‌ها من را مشاور معرفی کرد تا از تجربیات و آشنایی‌ای که با منطقه داشتم استفاده کند.

سیّدابراهیم قبل از من به سوریه آمده بود و در پادگانی در جنوب حلب مستقر بود؛ فرماندهی پادگان به عهدۀ او بود.

نیروهای جدید به آن پادگان می‌آمدند و از آنجا تقسیم می‌شدند.

سیّد ضمن اینکه فرماندۀ پادگان بود، از همان نیروها، یگان ناصرین را هم تشکیل داد.

یکی دو بار آمار سیّدابراهیم را از بچه‌های فاطمیون گرفتم.

گفتند سیّدابراهیم معمولاً در خانات است.

خانات چند کیلومتری از ما فاصله داشت. چند بار به سراغش رفتم اما موفق نشدم او را ببینم.

به بچه‌ها سپردم اگر سیّدابراهیم آمد، بگویید ابوعلی با شما کار داشت. دقیقاً مثل قضیۀ تدمر برای من پیش آمد؛ یعنی سیّدابراهیم آمده بود برای دیدن من، اما خواب بودم.

باز سیّدابراهیم بدون اینکه مرا بیدار کند، رفته بود. از اینکه سیّدابراهیم دلش نیامده بود مرا بیدار کند، اعصابم خرد شد.

_ در بخش دیگری از این کتاب آمده است :

«در عملیات بصر الحریر، دشمن نُه نفر اسیر گرفت که پنج نفر از آن‌ها را به شهادت رساند و چهار نفر دیگر در ماه رمضان سال 95 با اسرای مسلحین معاوضه شدند.

یکی از این اسرا حیدر محمدی بود. مسلحین موقع اسارتش عکس شاخص فاطمیون را به او نشان داده و گفته بودند، ابوعلی کجاست؟

می گفت: «ابوعلی دیگر به منطقه نرو، اگر رفتی اسیر نشو که برایت نقشه‌ها دارند.!»

_ برشی دیگر از کتاب :

” یک روز سر سفره افطار در اتاق فرماندهی، یکی من را صدا کرد و گفت:

 «مرتضی عطایی تو اینجا چه کار می‌کنی؟»

من در مشهد برای کارهای تاسیساتی به خانه او رفته بودم و مرا از آن موقع می‌شناخت.

با او روبوسی کردم و گفتم :

«حاجی، جان مادرت ساکت باش. این‌ها فکر می‌کنند من افغانستانی‌ام. این طوری من را لو می‌دهی.» او هم سریع شستش خبردار شد و به خیر گذشت.”

_ لحظه شهادت ابوعلی :

لحظه شهادت شهید مرتضی عطایی، مربوط به زمانی است که برای عقب آوردن جنازه دوست شهیدشان رفته بودند جلو:

«ما آن قدر به دشمن نزدیک بودیم که صدای کشیدن نارنجک‌هایشان را می‌شنیدیم.

بالاخره ابوعلی خودش را به ما رساند.

دشمن می‌خواست هرطور شده به خط ما نفوذ کند.

ابوعلی آر پی جی برداشت، پشت ارتفاعی نیم‌متری رفت و شلیک کرد.

یکی از فرماندهان سریع رفت یقه ابوعلی را گرفت. او را نشاند و گفت: «دستور است که شما در جنگ شرکت نکنی. بنشین»، اما ابوعلی برای شلیک بعدی آماده شد.

 زمانی که می خواست سومین گلوله آر پی جی شلیک کند، روی زانو که بلند شد گلوله‌ی تک تیرانداز دشمن به او اصابت کرد. تیر به گلویش خورد. به پشت افتاد و همان جا شهید شد.»

شهید مرتضی عطایی به عنوان جانشین تیپ عمار لشکر فاطمیون در مقابل تکفیری‌ها، شجاعت و رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد و در نهایت، پس از مجروحیت‌های مکرر، در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ در منطقه لاذقیه به مقام شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست.

گردآورنده: فاطمه‌الناز یوسفی

ف.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.