معرفی طیب حاج رضایی (بخش دوم)
- طیب در شب عاشورا:
خرداد سال 1342 شمسی با محرم 1383 قمری مطابق شده بود. امام خمینی به دلیل اعتراض به کاپیتولاسیون در زندان بودند. در نوروز همان سال فاجعه فیضیه و کشتار طلاب اتفاق افتاده بود و فضای جامعه آماده انفجار بود. طیب نیز مانند هر سال دسته ی عزاداری خود را در خیابان حرکت داد و خود پیشاپیش آن به سر و سینهی خود میزد. اما ظاهر علم دسته با هر سال تفاوت داشت. بر روی علم عکسهای امام خمینی نصب شده بود. در زمانی که بردن نام امام ، مجازات سختی در پی داشت، مشخص است که بالا بردن تمثال ایشان در بین جمعیت، چه عواقبی در پی دارد. اما طیب به این موضوع توجه نداشت و خود را آمادهی فداکاری کرده بود.
مرحوم حاج رضا حداد عادل در این رابطه میگوید:
«دستهی طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله از تکیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تکیه در حرکت بود و سینهزنها پشت سرش آرام آرام حرکت میکردند. آن شب بر خلاف سالهای قبل، عکسهای حضرت امام به سینهی علامت نصب بود. اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد . رسول پرویزی معاون علم پیاده شد و سریعا جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت طیب خان این کاری که کردهای کار درستی نیست. آن عکسها را بردار.
طیب گفت من عکسها را بر نمیدارم.
پرویزی گفت طیب خان بدجوری میشود.
طیب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود خیلی صریح گفت بشود.
پرویزی به اتومبیل، که علم داخل آن بود برگشت.
علم مجددا پیغام دیگری به پرویزی داد. او دوباره پیاده شد و با طیب صحبت کرد و گفت عکسهای امام را بردارد.
همهی اینها در حالی اتفاق افتاد که سینهزنها پشت سر علامت جلو میآمدند و جمع میشدند. طیب مقاومت میکرد.
پرویزی گفت: طیب خان دارم به تو میگویم بد میشودها.
طیب گفت میخواهم بد شود، عکسها را بر نمیدارم.
پرویزی با عصبانیت رفت و سوار اتومبیل شد. اتومبیل با یک چرخش سریع از راهی که آمده بود برگشت. دسته با علامتی که عکسهای حضرت امام به آن نصب بود حرکت کرد.»
رژیم از طیب به علل دیگری هم کینه به دل داشت. یکی از این موارد مربوط به دو ماه و نیم قبل بود. طیب برای همکاری در ضرب و شتم طلاب مدرسهی فیضیه فراخوانده شده بود، اما قبول نکرد.
به گفتهی یک فرد مطلع، دستگاه، « ایجاد آشوب و حمله به طلاب در فیضیه را، نخست از طیب خواسته بود و چون طیب زیر بار این ننگ نرفت، انجام این جنایت به دار و دستهی شعبان بیمخ واگذار شد. فرد مزبور مدعی بود که آن روز در مدرسهی فیضیه، نوچههای شعبان لابه لای مأموران رژیم شناخته شده بودند».
طیب علیرغم کارهای خلافی که میکرد، در عمق وجودش به روحانیت احترام میگذاشت. او به خود اجازه نمیداد روحانیون و طلاب را مورد بیاحترامی و آزار قرار دهد.
-
تظاهرات ۱۵ خرداد و اعدام طیب :
اعدام طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی
رژیم شاهنشاهی طیب حاجرضایی را در ۱۶ خرداد ۱۳۴۲ به همراه ۴۰۰ نفر دیگر به جرم برهمزدن نظم عمومی دستگیر کرد و سرکرده این افراد دستگیر شده را طیب حاجرضایی و اسماعیل رضایی عنوان کردند.
طیب در تمام طول ۵ ماه زندان خود تحت فشار و شکنجه بوده تا اعتراف کند از امام (ره) و عوامل خارجی پول دریافت کرده تا کشور را به آشوب بکشد. موضوعی که او زیر بار آن نمیرود.
راویان حتی به نقل از طیب گفته اند:
من در زندگی خلافهای زیادی کردهام، ولی هرگز حاضر نیستم به خاطر چند صباحی بیشتر زیستن به مرجع تقلیدی دروغ ببندم» و همانموقع هم گفته بود که با بچههای زهرا(س) در نمیافتد و پیش از آنکه جلوی جوخه تیرباران قرار گیرد، به یکی از زندانیان گفته بود سلامش را به خمینی (ره) برساند و بگوید که ندیده خریدار اوست.
سرانجام از میان افراد دستگیر شده، اسماعیل و طیب حاجرضایی به حکم صادره از دادگاه ویژه شماره یک لشکر گارد به ریاست سرتیپ حسین زمانی و دادستانی سرهنگ ستاد احمد دولو قاجار و با وکالت تسخیری تیمسار شایانفر، پس از ۱۳ جلسه محاکمه به جرم فعالیت مجرمانه و خیانتکارانه به منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی در روزهای ۱۵ خرداد ماه همان سال به استناد قسمت اول ماده ۷۰ قانون مجازات عمومی به اعدام محکوم شدند و این حکم در سحرگاه ۱۱ آبان ۱۳۴۲ در میدان تیر حشمتیه اجرا شد.
-
فرجام کار زندگی او :
سرانجام طیب به اعدام محکوم شد. وکیل مدافع او در دادگاه میگوید: «خالکوبی طیب دلیل علاقهمندی او به کشور است. خانوادهاش نیز از پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آزادی او را درخواست میکنند».
اقدامات خانواده و دوستان طیب به جایی نرسید و حکم اعدام او در بامداد روز ۱۱/۸/۴۲ در ساعت ۵: ۱۰ در میدان تیر حشمتیه به اجرا درآمد.
ساواک در گزارش اعلام میکند: «تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصاً اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنها وجههای خاص داشته است، کاملاً غیر منتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است. (آزاد مرد، شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ج۱، ۱۳۷۸، ص۱۱. )
طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی در همان تاریخ اعدام شدند و جنازههای ایشان را در شاهزاده عبدالعظیم در راهروی ورودی دفن کردند، این بنابر وصیت خود ایشان بود، تا زوار از روی قبرش عبور کنند.
- طیب موقع اعدام می خندید
ابوالقاسم بیدگلی که در سال ۱۳۴۲ در زندان قصر مشغول خدمت بود امام خمینی را در روز اول بازداشت و نیز شهیدان طیب و اسماعیل را نیز پس از دستگیری تا گاهِ اعدام، از نزدیک دیده است روایت میکند:
«موقع اعدام هم طیب شاد و خندان بود. زن و بچههایشان هم پشت نرده ایستاده بودند و اطرافشان پر بود از نیروهای امنیتی! همه سرهنگها بودند. یادم هست سرهنگ احترامی ناراحت بود و گریه میکرد! موقعی که سربازها چمباتمه زدند که شلیک کنند، طیب داشت میخندید! یادم هست هشت تیر شلیک شد و چشمهایم سیاهی رفتند. همه ناراحت بودند، غیر از سرهنگ جعفری و ستوان توفیقی که مسئول آتش بود و مدتی بعد موقع پرواز در سد کرج افتاد و مرد و به قول عباس ستاره به سزای عملش رسید.»
- وصیت طیب :
بنابر وصیت طیب پیکر او و حاج اسماعیل را در راهروی ورودی امامزاده شاه عبدالعظیم دفن کردند تا زوار از روی قبرش عبور کنند. او در وصیتنامه خود آوردهاست که هر کس پس از فوتش ادعای طلب داشتن پول از وی داشت باید به او پرداخته شود و هر کس از بدهکاران اگر بدهی خودش را پرداخت نکرد او از طلب خود گذشت کرده است.
پدرم وصیتنامه آخر را در محل پادگان قصر نوشت. من، مادرم، همسر دیگر مرحوم پدرم و دو تا از عموهایم بودند او صراحتا اعلام کرد «نماز و روزه به خدا بدهکار نیست و هیچ نماز و روزه ای برای من نخرید». علی رغم اینکه زندگی متناقضی داشت و گاها خطا میکرد اما همیشه نماز می خواند و الله اکبر می گفت!
روزی هم که در زندان وصیتنامه نوشت و به ما داد، اول وقت همان روز حدود ساعت ۵ جلوی جوخه اعدام ایستاد. تمام مراکز درس علوم دینی تهران، نجف و قم تعطیل شد، درحالی که برای هیچ فردی ۴۸ ساعت تعطیل نمیکردند که برای وی این کار را انجام دادند. پیغام های متعدد می آمد که حدود ۲۰، ۳۰، ۵۰ و ۱۰۰ سال کمتر یا بیشتر برای ایشان نماز و روزه خریدیم و دادهایم که بگیرند و شما این کار را نکنید. در صورتی که او گفته بود که برایش این کار را نکنیم.
-
بخشی از وصیتنامه :
در حال سلامت و عقل سالم بدون فشار از طرف کسی مبادرت به نوشتن این وصیتنامه مینمایم، اول محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسول خدا و بعداً فاطمه زهرا و حضرت علی بن ابیطالب و یازده فرزندش را به شهادت میطلبم و از آنها یاری میخواهم در قیامت.
ثلث دارایی این جانب را اول، سی هزار تومان سهم امام (علیهالسّلام) و سهم سادات بدهید. ۱۰ سال نماز و روزه بخرید. من را در مکان شریف شاهزاده عبدالعظیم حسنی دفن نمایید. شبهای جمعه برای من دعای کمیل بخوانید، من خیلی مایل به دعای کمیل میباشم. و هرکس از من طلبکار است و پس از مرگ من آمد و مدعی شد به او بدهید و هر کس هم به من بدهکار است اگر داد، داد و اگر نداد من حلالش میکنم. . . از تمام دوستان و اقوام و بازماندگانم خداحافظی میکنم و همگی را به خدا میسپارم تا روز قیامت. بیست هزار تومان جهت احداث یک مدرسه با نظارت آقای. . . . . . . . . . . . . . ساخته شود. رضیت بالله ربا. . . . . . . .
- دیدار خانواده طیب با امام :
بعد از انقلاب سال ۱۳۵۸ در قم به دیدار حضرت امام رفتیم. حضرت امام مادر من را به نام صدا می زد و می شناخت به ما خیلی محبت کردند و در آن دیدار سراغ آن پسر بچه ۱۰ -۱۱ ساله که سال ۴۲ در همان خانه تحت الحفظ او را دیدند گرفتند.
سال ۱۳۵۸ من ۲۶ ساله شده بود خودم را معرفی کردم، امام مرا بوسید. ایشان احوال ما را برای اولین بار بعد از سال ۴۲ پرسید. بعد هم که به جماران آمد، سالی یک یا دو مرتبه ایشان را تا قبل از ارتحالشان می دیدیم.
مسلک عیاران و فرهنگ لوطیگری از سجایای اخلاقی طیب بود. عاشقانه به امام حسین (ع) عشق میورزید و هر محرم دسته بزرگی تشکیل میداد. اکثر کسانی که طیب را میشناختند، معتقدند که طیب بازگشتی همچون “حر بن یزید ریاحی” داشت.
از صفات اخلاقی وی مردمدار بودن، جوانمرد و با محبت بودن، عرق مذهبی داشتن، وی همچنین دارای اعتقادات مذهبی بسیار قوی بود. برای امام حسین (ع) و پرچمدار نهضت وی یک حرمت و قداست خاص قائل بود. او علاقه خاصی به محرم و عزاداری برای امام حسین (علیهالسّلام) داشت و مشکل هیئتها را رفع میکرد.
-
درباره طیب:
طیب حاجرضایی از شخصیتهای پیچیده اما ماندگار در تاریخ معاصر است که هر چند در مقطعی برای خدمت به شاه به خیابان آمد و فریاد کشید اما سرانجام برای باور به حسین(ع) جان داد.
«طیب» نامی آشنا در میان شهدای انقلاب است. او تا پیش از تحولش بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش کرد و طاق نصرت بست». به دلیل اقداماتی که در ۲۸ مرداد به نفع تاج و تخت انجام داده بود، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یک طپانچه از شاه هدیه گرفته بود.
خشونت و اعمال زور از ویژگیهای زبانزد شخصیتی و دلیل معروفیت طیب بود. او از جوانی به ورزشهای باستانی و زوردخانهای علاقه زیادی داشت. به همین دلیل بدنی ورزیده داشت و بزن بهادر و اهل دعوا بود. حضور مستمر او در زورخانههای جنوب شهر از جمله زورخانه اصغر شاطر در خیابان انبار گندم نزدیکی میدان شوش تهران، زورخانه رضا کاشفی در بازارچه سعادت حوالی باغ فردوس محله مولوی، زورخانههایی در محلههای پاچنار بازار بزرگ و محله نظامآباد تهران و زورخانه شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ در محله سنگلج تهران کمکم آوازهاش را بر سر زبانها انداخت.
شهید طیب حاج رضایی را «حُر» انقلاب لقب دادند. او به زیر بیرق امام حسین پناه برد. طیب در دل، عشق حسین را داشت. در اواخر سال ۱۳۴۱ و اوایل ۴۲، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن» و سرانجام در ۱۱ آبان ۴۲ اینگونه شد.
«مرحوم طیب حاجرضایی که شهره بود، هر نوع بدی را در آن زمان انجام داده، در عین حال چند امتیاز داشت؛ یکی اینکه در دهه عاشورا چند روضهخوانی داشت و در این دهه به سر خودش گل میمالید و جلوی در حسینیه مینشست.»
زندهیاد حبیباله عسگراولادی که از چهرههای شناختهشده عرصه مبارزات انقلابی، در مصاحبهای اینگونه به معرفی طیب میپردازد و ادامه میدهد:
«یکی دیگر از کارهایش این بود که در یکی از شبهای سوم یا هفتم یا شب اربعین امام حسین (ع)، دستهای حرکت میداد که تمام هیأت و دستجات معروف هم کمک میکردند و این دسته، یک دسته بسیار بزرگی بود و خود طیب در آنجا گل به پیشانی مالیده، در جلوی دسته حرکت میکرد».
اما نام طیب حاجرضایی با ۲ رویداد تاریخی در تاریخ معاصر ایران گره خورده است، یکی کودتای ۲۸ مرداد که طیب در میان حامیان شاه و علیه دکتر مصدق در آن ایفای نقش کرد و یکی قیام ۱۵ خرداد که این بار او در حمایت از امام خمینی (ره) و علیه شاه به خیابان آمد که این دومی به قیمت جانش تمام شد.
اتفاقاً آنچه مسیر زندگی طیب حاجرضایی را در قیاس با دیگر قلدرهای حاضر در کودتای ۲۸ مرداد مانند شعبان بیمخ، متمایز کرده است، همین سرنوشت متفاوتی است که او بهواسطه ارادت ویژهای که به دستگاه اباعبدالله (ع) داشت، برای خود رقم زد.
-
پیوستن طیب به جرگه مریدان سالار شهیدان:
طیب از سال ۱۳۲۶ خورشیدی و پس از تشرف به کربلا و زیارت امام حسین به جرگه مریدان سالار شهیدان پیوست. وی نخست در محله قدیمی صابون پزخانه، بازارچه حاج غلامعلی در انتهای باغ فردوس خیابان مولوی در منزلش تعزیهداری حسینی را شروع کرد.
بعدها به دلیل محدودیت مکان از بازارچه حاج غلامعلی نقل مکان کرد و به حوالی خیابان خراسان تغییر منزل داد و با توسعه عزاداری حسینی در ایام محرم تکیه مفصلی در داخل بنگاه حاج علی نوری واقع در خیابان ری در کنار انبار گندم برپا کرد.»
البته رفت و آمد به منزل آیت الله کاشانی و آقامجتبی تهرانی و برخی دیگر از مراجع تشییع تاثیر بسزایی در تغییر و تحول عاطفی و اعتقادی طیب داشت.
طیب به دلیل طرفداری از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به زندان افتاد به همین دلیل مورد توجه ویژه محافل مذهبی و روحانیون قرار داشت حتی امام خمینی نیز به مرحوم طیب توجه داشت.
ثبت دیدگاه