معرفی طیب حاج ­رضایی (بخش اول)
16 اردیبهشت 1403 - 12:00
شناسه : 70055
11

معرفی طیب حاج ­رضایی (بخش اول)   زندگینامه: طیب حاج رضایی(۱۲۸۰ در تهران – ۱۱ آبان ۱۳۴۲ در تهران) از عیاران و باستانی ­کارهای تهران در دوران سلطنت سلسله پهلوی و از جمله افرادی بود که در ادبیات محاوره‌ای آن زمان به جاهل و یالوطی مشهور بودند. طیب در محله صابون­پزخانه (در اصطلاح عام صام پزخانه) […]

نویسنده : ف.یوسفی
پ
پ

معرفی طیب حاج ­رضایی (بخش اول)

 

  • زندگینامه:

    طیب حاج رضایی(۱۲۸۰ در تهران – ۱۱ آبان ۱۳۴۲ در تهران) از عیاران و باستانی ­کارهای تهران در دوران سلطنت سلسله پهلوی و از جمله افرادی بود که در ادبیات محاوره‌ای آن زمان به جاهل و یالوطی مشهور بودند.

طیب در محله صابون­پزخانه (در اصطلاح عام صام پزخانه) تهران به دنیا آمد.
پدر او حسینعلی حاج‌رضایی از اهالی شهرستان آوج بود که پس از مهاجرت به تهران به شغل جمع‌آوری بوته‌های خشک برای نانوایی‌ها مشغول بود.
طیب سه برادر به نام‌های حاجی مسیح، اکبر و طاهر داشت.
او از همان ابتدا به ورزش باستانی علاقه‌مند بود و پس از پایان یافتن دوره سربازی بود که نام او کم‌کم بر سر زبان­ها افتاد.
طیب از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۲ از میدان ­داران بنام میوه و تره بار تهران بود و به کار خرید و فروش میوه و تره­بار مشغول بود. او در دوران زندگی­اش دو همسر و هفت فرزند داشت.

او و هم دوره‌ای‌هایش در آن سال‌ها در زورخانه‌هایی مانند «زورخانه اصغر شاطر» در انبار گندم (نزدیک به میدان شوش)، «زورخانه رضا کاشفی» در بازارچه سعادت (در خیابان مولوی) و زورخانه‌هایی در محله‌های پاچنار و نظام‌آباد و البته زورخانه شعبان جعفری در پارک شهر به ورزش باستانی می‌پرداختند.

طیب در سنین جوانی بارها به دلیل درگیری به زندان افتاد که در برخی موارد دوران محکومیت را به صورت کامل نگذراند.

از سوابق محکومیت­های او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

-دو سال حبس انفرادی به دلیل درگیری با پاسبان­های شهربانی در سال ۱۳۱۶

-در سال ۱۳۱۹ به دلیل درگیری تحت تعقیب بود که با کفالت آزاد شد.

-پنج سال حبس با اعمال شاقه در سال ۱۳۲۲

-تبعید به بندرعباس در سال ۱۳۲۳ به اتهام قتل

بنا به آنچه در خاطرات دیگران از او گفته می‌شود، ویژگی‌هایی چون خشونت و اعمال زور علیه شهروندان به وی منسوب است و از او به عنوان فردی دیندار هم یاد می‌کنند؛ مثلاً گفته می‌شود که در ماه محرم از کوتاه کردن ریش خودداری می‌کرد و لباس سیاه عزا می‌پوشید و عزاداری می‌کرد.

 همچنین بیژن حاج‌رضایی فرزند طیب در مورد دلبستگی پدرش به حسین بن علی چنین می‌گوید:

«پدرم، عجیب حساسیت و علاقه به خاندان عصمت و طهارت به‌خصوص حضرت امام حسین داشت و این را واقعاً می‌گویم که عاشق او بود، حتی در برابر بعضی اعتراضات مادرم در مورد بعضی خرج‌هایش می‌گفت من زندگی‌ام و پولی را که به‌دست می‌آورم؛ دو قسمت می‌کنم: یک قسمت آن را خرج خودم می‌کنم، و قسمت دیگر را خرج امام حسین، حالا یا برای او عزاداری می‌کنم یا به راه او خرج می‌دهم».

یکی از موارد شهرت طیب، دسته عزاداری او بود که در تاسوعا و عاشورا از میدان انبار به سمت مرکز شهر حرکت می‌کرد و در طول مسیر مورد استقبال بزرگان محلات مانند علی کاشانی قرار می‌گرفت.
طیب و افراد وابسته به او مستقیماً در کودتای ۲۸ مرداد دخالت نداشتند و بعد از ظهر و پس از پیروزی کودتا به میدان آمدند.
احترام طیب به ارباب زین العابدین که از سران میدان بود از عوامل مهم پرهیز طیب از همکاری مستقیم با دربار بود.

بیژن حاج رضایی درباره پدرش چنین نقل کرده است:

گاهی مادرم به او ایراد می گرفت. البته نظامات خاصی در مورد بچه ها برقرار بود و ما را ساعت ۸ شب می­خواباندند ولی گاهی که بیدار می ماندیم یا اینکه بنا به مصلحتی بیدار می شدیم، می­دیدم که ایشان خودش را آب می­کشد و سر نماز می­ایستد. مادرم پوزخندی می­زد و می­گفت «نه به آن چیزی که خوردی و نه به الله اکبر گفتنت!» اما پدرم نماز را که سلام می­داد، به مادرم می گفت که «زن! تو با رابطه من و خدا کاری نداشته باش.»

پس از کودتای ۲۸ مرداد، طیب به تدریج درباره حمایت از دربار تغییر عقیده داد و در مواردی از جمله در انتخاب رئیس صنف قهوه­چی‌ها با نیروهای حامی دربار از جمله شعبان جعفری درگیر شد و مانع انتخاب شعبان جعفری به جای ابراهیم کریم­ آبادی به عنوان رئیس این صنف شد.

تلاش سید رضا زنجانی از طریق دو تن از دوستان طیب حسین کلانتری و قاسم سماورساز از عوامل تغییر نظر طیب نسبت به دربار بود.

در مقابل دربار برای تغییر نظر طیب، سعی در دادن امتیازاتی به وی داشت. از جمله واگذاری امتیاز خرید و فروش هندوانه‌های قرق در ازای یک چک یک و نیم میلیون تومانی بود. بنا به علت نامعلوم و احتمالاً برای تحت فشار گذاشتن وی، این چک را که به اجرا گذاشتند و او را به مدت ۲۴ ساعت به زندان انداختند. زندانی شدن بابت چک برای طیب بسیار ناراحت‌کننده بود و یکی از عوامل دلخوری وی از دربار نیز این بود.

طیب حاج‌رضایی با برخی از علما و روحانیون در ارتباط بود؛ مثلاً در گزارش ساواک در سال ۱۳۳۶ چنین آمده‌است که طیب به منزل سید ابوالقاسم کاشانی میوه فرستاده‌است.

او در ابتدا به شاه نیز وفادار بود، تا جایی که تصاویر شاه و پرچم شیر و خورشید را روی بدن خود خالکوبی کرده بود.

-بیژن حاج‌رضایی، فرزند طیب، بعدها در گفتگویی درباره علت نصب تصاویر امام خمینی (ره) روی علامت‌های هیأت پدرش چنین گفت:

«دهه اول محرم، سال آخری که پدرم در قید حیات بودند، ما تعداد زیادی از عکس‌های حضرت امام را (که بسیار زیبا هم بود) در شب تاسوعا و روز عاشورا، روی علامت‌ها، بیرق‌ها، کُتَلْ‌ها و پرچم‌های مختلفی که این دسته عظیم با خودش حمل می‌کرد، نصب کرده بودیم.

یکی از سوالات و اتهامات درباره ایشان، نصب این عکس‌ها بود؛ چون آنها تصور می‌کردند که پدر من با این کار می‌خواهد آشوبی به‌پا کند، در صورتی‌که این‌طور نبود. به این خاطر بود که آقای بروجردی فوت شده بودند و کسانی‌که مقلد ایشان بودند، خواستار یک نفر به‌عنوان مرجع تقلید جدید بودند.

مرحوم پدرم به دلیل علاقه و احترامی که به جامعه روحانیت، به‌خصوص روحانیت شیعی و آقای بروجردی داشت و چون به ایشان گفته بودند که امام خمینی (ره) نایب آقای بروجردی است، اجازه داده بود که عکس‌ها را روی علامت‌های دسته نصب کنند. در روز عاشورا و شب تاسوعا، شاید صدها عکس از حضرت امام (ره) بود که به شیشه مغازه‌ها، دست بچه‌ها، روی علامت‌ها، کتل‌ها، و بیرق هیأت‌های مذهبی نصب کرده بودند».

تنش میان طیب حاج‌رضایی با مأموران امنیتی رژیم پهلوی از همین فعالیت‌های مذهبی و باورمندی‌اش به روحانیت شیعه کلید خورد و در واقعه ۱۵ خرداد به اوج خود رسید. دستگاه پهلوی که پیش‌تر با پرداخت پول و امتیازات ویژه به طیب او و دارودسته‌اش را در تاریخ ۱۸ مرداد و علیه مصدق به خیابان آورده بود، اصرار داشت این بار هم طیب اعتراف کند که برای حضور اعتراضی‌اش در خیابان در قالب قیام ۱۵ خرداد، از امام خمینی (ره) پول دریافت کرده است. این همان اتهامی است که در صورت اعتراف به آن طیب می‌توانست جان خود را نجات دهد اما او که در مقام یک معترض به اقدام رژیم پهلوی، به خیابان آمده بود، به اقدام خود باور داشت و حاضر نشد روی اعتقاداتش پا بگذارد.

 

  • جوانمردان جنوب شهر :

قیام ۱۵ خرداد چگونه بود؟ شرح ماجرا به گواهی تاریخ چنین است: «خبر دستگیری امام (ره) به سرعت در قم و مناطق اطراف پیچید. زنان و مردان از روستاها و شهرها… حرکت کردند. شعارهای جمعیت در حمایت از امام خمینی (ره) از تمام قم به گوش می‌رسید. خشم مردم آنچنان بود که ابتدا مأموران پا به فرار گذاشتند و پس از تجهیز قوا دوباره به میدان آمدند.

نیروهای کمکی نظامی نیز از پادگان های اطراف به قم آمدند. هنگامی که سیل جمعیت از حرم حضرت معصومه (س) بیرون آمدند، رگبار مسلسل ها گشوده شد و تا ساعتی درگیری شدید ادامه داشت. هواپیماهای نظامی از تهران به پرواز درآمدند… قیام با سرکوبی شدید کنترل شد. کامیون‌های نظامی، اجساد شهدا و مجروحان را به‌سرعت از خیابان‌ها و کوچه‌ها به نقاط نامعلومی انتقال دادند. غروب آن‌روز قم حالتی جنگ‌زده و غمگینانه داشت.

خبر دستگیری امام خمینی(ره) به تهران، مشهد، شیراز و دیگر شهرها رسید و وضعیتی مشابه قم پدید آورد… جمعیت انبوهی در حوالی بازار تهران و مرکز شهر گردآمده و به طرف کاخ شاه به حرکت درآمدند. از جنوب شهر تهران نیز سیل جمعیت به سمت مرکز راه افتاده بود و در پیشاپیش آنها طیب حاج رضایی و حاج محمد اسماعیل رضایی، ۲ تن از جوانمردان جنوب شهر تهران در حرکت بودند».

  • حر انقلاب؛ از تاریکی تا نور:

شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشکر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد. او در دل عشق حسین را داشت. در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن».

امام صادق (ع) : الحر، حر علی جمیع احواله ….
حر (آزاده)در همه حال حر(آزاده)است. هرگاه پتک ایام بر او ضربه‌ای فرود آرد، سر را سندان صبوری کند، و اگر در سر هر ضربه‌ای انبوه مصائب نیز هجوم آرند هرگزش نشکنند، هر چند به بندش کشند ، به بیچارگیش کشانند و راحت از او رخت بندد و روزگار بر او سخت گیرد.
« یاران امام خمینی ، تمام مردم بودند. مردم با تمام خصوصیات آنها، و طبقه‌بندی که از جهات مختلف دارند. انسان‌های مؤمن و پاک باخته‌ای که از ابتدا به اندیشه برقراری حکومت دینی بودند و یا روحانیونی که سال‌های سال برای افشاء ماهیت ضد دینی رژیم شاهنشاهی تلاش کرده بودند و اقشار فرهنگی ، معلمان ، دانشجویان ، دانشگاهیان، پزشکان ، مهندسان و همه و همه‌ی افرادی که مؤمنانه به اسلام عشق می‌ورزیدند. اما اینها همه‌ی ملت نبودند.
نهضت خمینی توانست همه­ی ملت را همگام کند، حتی کسانی را که از پیشنیه خوبی برخوردار نبود و چه بسا برای برقراری رژیم شاهنشاهی نیز تلاش کرده بودند و خود از تقویت­کنندگان پایه‌های رژیم شاهنشاهی به حساب می‌آمدند یا افرادی که به دلیل جو عمومی فساد، چون بی حجابی و فسق و فجور، درآن گرفتار شده بودند، دریای ایمان خمینی آنان را غسل توبه داد و ناگهان متحول شدند و چه بسیار از آنان که با توبه نصوح خویش، به اوج شرف و انسانیت دست یافتند. و این هنر کیمیاگری خمینی بود.»
«طیب مانند جوانان دیگر این مرز و بوم ، در دوران شاهنشاهی می‌زیست، و دوران شاهنشاهی یعنی تباهی و ظلمات و سیاهی و طبعا چشمان انسان‌ها در چنین شرایطی حقایق عالم را آنگونه که هست نمی‌بیند، وی نیز چنین بود، دعوا و نزاع، اخلاق ناهمگون با تعالیم اسلامی، مشخصه اصلی جوانان و مردم آن زمان بود. و طیب نیز استثنایی بر کل نبود.

او نیز بارها سابقه نزاع و درگیری دارد. و برای آن نیز به زندان رفته و یا تبعید شده است.
شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشکر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد. او از لاتها و بزن بهادرهای پهلوی بود، اما در دل عشق حسین را داشت.
در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن» اما قبل از این تحول روحی، بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود.

در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش کرد و طاق نصرت بست».

به دلیل اقداماتی که در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داده بود، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یک طپانچه از شاه هدیه گرفته بود. اما ویژگی‌هایی داشت که در نهایت موجب عاقبت به خیری او شد. مهم‌ترین ویژگی مرحوم طیب، عشق و علاقه‌ی وی به سالار و سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین بود. او از کسانی بود که محبت امام حسین (علیه‌السلام) موجب نجاتش شد و روحش را طیب و طاهر گردانید.

چرا شعبان جعفری در ذلت و غربت در آمریکا از دنیا می‌رود و طیب حاج رضایی، با افتخار شهادت رخت از این دنیا بر می‌بندد؟

اختلاف این دو در ادب و وفاداری به اهل بیت بود. اگر طیب ، تهمت دریافت پول از امام خمینی را می‌پذیرفت، نه تنها سر خود را از دست نمی‌داد، بلکه نزد شاه اعتبار هم کسب میکرد. اما او فقط به یک دلیل این دروغ را نگفت: «من حاضر نیستم به پسر حسین (علیه‌السلام) تهمت بزنم».
ویژگی خاص مرحوم طیب که همه‌ی دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطی‌گری او بود. زمانی که او به شهادت رسید، خانواده‌های بسیاری که تحت سرپرستی او بودند دچار مشکل شدند.
«دسته‌ی طیب بزرگترین دسته‌ی عزاداری در تهران بود». او علاوه بر عزاداری درماه محرم در هیأت خود از یک معلم برای آموزش احکام و زبان عربی استفاده می‌کرد. دسته‌ی سینه‌زنی طیب در شوش و خراسان حرکت می‌کرد. و «مرحوم طیب خود با گل‌مال کردن سر، و با پوشیدن لباس مشکی در میان مردم به راه می‌افتاد و اطعام می‌نمود.»
طیب در این دوران اگرچه با روحانیت ارتباط چندانی نداشت اما به روحانیت احترام می‌گذاشت.

به عنوان مثال ساواک در سال 1336 که آیت‌الله کاشانی در انزوا به سر می‌برد از رفت و آمد طیب با ایشان گزارشی می‌دهد: «طیب حاج رضایی چهار صندوق میوه به منزل آیت‌الله کاشانی برد». و یا «چندی است که طیب حاج رضایی تغییر لحن داده و با طرفداران آیت‌الله کاشانی طرح دوستی ریخته …»
بنابراین رفتار و شخصیت مرحوم طیب به کلی با افراد لاتی مانند شعبان جعفری که برای جلب نظر شاه هر کاری می‌کردند تفاوت داشت.

او به اسلام علاقه داشت و جوانمردی و شجاعت را از سردار کربلا آموخته بود. اما در ضمن عرق ایرانی نیز داشت و به اشتباه ایران‌دوستی را با شاه دوستی همراه می‌دید. اقداماتی که طیب در جهت تقویت سلطنت می‌نمود بر مبنای همین تصور بوده است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.