مریم بصیری: اثری که در ارتباط با توده مردم نباشد، در حاشیه است
منتقد ادبی در خصوص رسالت نقد اجتماعی آثار ادبی گفت: هواداران نقد اجتماعی، رسالتی اجتماعی برای ادبیات قائل هستند و بر این باور که کتاب و یا هر اثر هنری دیگر در ارتباط با توده مردم باید باشد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، یکی از بخشهای ادبیات در کنار آموزش و اقتباس و … حوزه نقد هم است که به لحاظ اهمیت جایگاه بالاتری نسبت به سایر عرصههای ادبیات و قلم دارد. اما در کشور ما نقدهای محفلی، گعدهای و دانشگاهی دچار سردی شده و نتیجه خود را روی کیفیت آثار چاپ شده هم میگذارد. با مریم بصیری نویسنده آثاری چون «دخیل عشق» و منتقد ادبی در این باره به گفتوگو نشستیم.
بصیری در خصوص ویژگیهای نقدادبی گفت: «نقد باید چنان فراگیر و قابل فهم باشد که بتواند تمام اقشاری که کتاب را میبینند؛ از خواننده و نویسنده حرفهای گرفته، تا عامترین مخاطب را هم در بر بگیرد. برای چنین نقدنویسی الگوی خاصی نمیتوان ارائه کرد. گاهی موضوع یک اثر ایجاب میکند موضوع نقد به مضمون کتاب اختصاص یابد و گاهی شیوه یک کتاب باعث میشود نقد به جنبههای ساختاری و علل موفقیت و یا عدم موفقیت نویسنده در انتقال زبان و نثر محدود شود؛ گاهی هم به هر دو جنبه پرداخته میشود. آنچه مهم است، این است که منتقد باید با نظریههای جامعهشناسی ادبیات و رویکرد نقد جامعهشناسی آشنا باشد تا نوشتهاش بازتابی از شرایط معاصر باشد.»
این نویسنده و منتقد ادبی در ادامه با اشاره به ساختار نقد ادبی، نحوه نقد در آثار ادبی را اینطور بیان کرد: «نقد ادبی به دو صورت نظری و عملی به نویسنده کمک میکند. نقد نظری به ماهیت، اصول و معیارهای شناخت، تفسیر و تعبیر آثار و روشهای آسیبشناسی اثر میپردازد و معیارهای سنجش اثر براساس مبانی فکری و اصول اخلاقی منتقد است.
بصیری اضافه کرد: نقدها یا نقد تاریخ ادبیات هستند که شامل نقد پژوهشها، متون کلاسیک، تاریخ ادبیات، فرهنگ و… میشوند یا ارزیابی و تفسیر ادبی موضوعات آکادمیک هستند و یا به بررسی کتابها در رسانههای مکتوب و مجازی خلاصه میشوند. منتقد هر چند میتواند در سبکها و شیوههای مختلفی نقدش را بنگارد، اما در یک نگاه کلی، نقد ساختارگرا و یا فرمگرا خواهد بود و دیگر شکلهای نقد، در یکی از این دو گروه، خواهد گنجید. هواداران نقد اجتماعی، رسالتی اجتماعی برای ادبیات قائل هستند و بر این باورند که کتاب و یا هر اثر هنری دیگر در ارتباط با توده مردم و تاثیر بر آنهاست که هویتمند میشود.
این نویسنده ادامه داد: اثری که فاقد این کارکرد باشد، عملاً در حاشیه است. رد پای چنین تفکری را میتوان در نظرات فیلسوفانی چون کارل مارکس جستجو کرد. از نگاه وی ارزش یک اثر ادبی در نسبت آن با واقعیت سنجیده میشود و واقعیت، عبارت است از شرایط و متغیر عینی. از این دیدگاه، هر اثری در حوزه ادبیات باید ابعاد رئالیستی داشته باشد و رئالیسم در ادبیات چیزی نیست، جز بازتاب عینی واقعیتهای اجتماعی موجود. پس واقعیت، محور اصلی نقد اجتماعی است و این نقد با توجه به جهات گستردهای که دارد، میتواند به گرایشهایی از جمله نقد سیاسی، نقد جامعهشناختی و… منجر شود.»
نویسنده «عروس قریش» با اشاره به نقد فرمگرایی، ویژگیهای این شاخه نقد ادبی را بیان کرد: «در نقد فرمگرا یا صورتگرا، نحوه بیان اثر، مورد ارزیابی قرار میگیرد. نقد فرمگرا در سایه تعالیم فرمالیستی به «چه گفتن» چندان بهایی نمیدهد؛ بلکه «چهگونه گفتن» و ساختار کلی اثر را مورد قضاوت قرار میدهد. ایدئولوژی نهفته در اثر در قالب محتوا یا مضمون و پیام در نقد ساختاری مطرح است و نقد فرمگرا بدان پافشاری نمیکند. در نقد فرمگرا بحث بر سر آن است که آیا نویسنده مسیر و قالب درستی برای انتقال معنا به مخاطب، انتخاب کرده است یا خیر. فرمگرایی در نقد، در واقع واکنشی در برابر شیوه اجتماعی نقد است که اثر را در مقایسه با واقعیت میسنجد. نقد فرمالیستی از آن رو دشوار است که از همان آغاز به مقابله با نقدی دیرینه رفته است.»
انتهای پیام/
ثبت دیدگاه