مراسم حج، سیر باطنی و معنوی سالک الی الله(بخش چهارم)
باطن مناسک حج:
▪️بعد فرمود:
إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ.
این ماجرای ذبح اسماعیل، آزمایش و ابتلای بسیار آشکار و بزرگی بود.
وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ.
▪️و ما ذبح بزرگی را به جای اسماعیل فدا دادیم؛ که حضرت ابراهیم، آن را به جای اسماعیل قربانی کرد.
▪️صورت ظاهرش این است که جبرئیل، گوسفندی را برای ابراهیم از بهشت آورد و حضرت ابراهیم آن گوسفند را به جای حضرت اسماعیل قربانی کرد و سر بُرید.
وَ تَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ.
▪️و ما این ماجرای ایثار حضرت ابراهیم و نام نیک او در وادی توحید و تسلیم حضرت حق را برای آیندگان باقی گذاشتیم. سَلام عَلی اِبراهيم: سلام بر ابراهیم باد.
كَذَلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِينَ.
ما اینگونه به محسنان جزا میدهیم.
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ.
او از عباد مؤمن ما بود.
▪️اینکه حاجی در سرزمین منا، بعد از رمی جمرۀ عقبه، قربانی میکند، تکرار این حادثهای است که قرآن به آن اشاره کرده؛ یعنی باید تعلّق را قطع کنی؛ آخرین پیوندهایی که با غیرخدا در وجودت هست، آنها را هم ببُری و قربانی کنی.
▪️اشارهای هم به تعبیر “ذبح عظیم” بکنم؛ چون قرآن در بیان این ماجرا فرمود.
وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ.
▪️ما قربانی شدن اسماعیل را با یک ذبح عظیم، جایگزین کردیم. بعضی از بزرگان اهل معرفت، اینجا دقّتی به خرج دادهاند و گفتهاند این گوسفند، نمیتواند مصداق ذبح عظیم باشد. خدای عظیم، خدای بزرگ به هر چیزی عظیم نمیگوید؛ مثلاً میگوید: رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ؛ عرش خودش را عظیم میداند.
▪️یا خودش را عظیم اطلاق میکند؛ به یک گوسفند، ولو گوسفند بهشتی هم باشد، نمیگوید ذبح عظیم. اینکه قربانی شدن اسماعیل را با یک ذبح عظیم جایگزین کردیم، نباید مقصود گوسفند باشد. و از همین جا به واقعۀ کربلا منتقل شدهاند؛ که خدای متعال به جای قربانی شدن اسماعیل، قربانی شدن فرزند اسماعیل، اباعبدالله الحسین علیهالسّلام را مقدّر کرد.
▪️ذبح عظیم، حضرت اباعبدالله علیه السّلام است؛ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ.
▪️حافظ هم خطاب به حضرت ابراهیم زیبا میگوید:
▪️مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
▪️چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
▪️پیر مغان در شعر حافظ، امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام است. ای شیخ الانبیاء! ای پیامبر پیر و کهنسال! تو وعده کردی اسماعیلت را در راه خدا ذبح کنی؛ ولی امیرالمؤمنین علیهالسّلام حسینش را به قتلگاه و به قربانگاه فرستاد.
▪️به هرحال، جلوههای ماجرای قربانی حاجی، معلوم است؛ یعنی حاجی وقتی به قربانگاه میرود، دارد میرود که همۀ تعلّقاتش را قطع کند؛ همۀ تعلّقات. به هرچه دلبستگی دارد، آن دلبستگی را قطع کند. چون این دلبستگی حجاب اوست و تا وقتی این حجاب باقی است، او واصل به مقصود نمیشود؛ نمیتواند به کعبۀ مقصود راه پیدا کند.
▪️نظام عالم هستی مبتنی بر تکامل است؛ و تکامل و کمال هر موجود، در فانی شدن و قربان شدن اوست در برابر مافوق خودش. این قانون خلقت و هستی است؛ این قانون آفرینش است. در این عالم، همۀ موجودات، دارند رو به کمال میروند و کمال هر موجود، در فانی شدن در برابر برتر از خودش است.
▪️ببینید! خاک که جماد است، خاک بودن خودش را رها میکند و در وجود گیاه، فانی میشود و به کمال میرسد؛ حیات پیدا میکند. خودش را قربانی کرد؛ شخصیّت خاک بودن خودش را از دست داد و جزء پیکرۀ گیاه شد. این گیاه قربانی میشود؛ میشود غذای یک گوسفند، غذای یک حیوان. حیوان آن را میخورد و جزء وجودش میشود. ببینید! تکامل پیدا کرد. شخصیّت گیاهی خودش را قربانی کرد و کمال پیدا کرد؛ حالا شد یک حیوان. آن حیوان را، آن گوسفند را هم ذبح میکنند؛ میشود غذای من و شما؛ آن را میخوریم و جزء وجود انسان میشود. ببینید! شخصیّت حیوانی خودش را قربان کرد؛ فانی شد؛ شد انسان؛ شد همین بدنی که با آن نماز میخوانید؛ با آن عبادت میکنید؛ با آن عمل صالح انجام میدهید. این همان رسیدن به کمال از راه قربان شدن است.
▪️ببینید! در برابر موجود بالاتر از خود، فانی شد و به کمال رسید. قانون تکامل در عالم، این است. هیچ موجودی به کمال نمیرسد مگر اینکه قربان موجود برتر از خودش شود؛ فدای موجود برتر از خودش شود.
حال، اگر انسان بخواهد به کمال برسد، چه؟ …
▪️حال، اگر انسان بخواهد به کمال برسد، چه؟
▪️کمال خاک، در قربانی کردن خودش در برابر گیاه بود. کمال گیاه، در قربانی کردن خودش در برابر حیوان بود. کمال حیوان، در قربانی کردن خودش در برابر انسان بود. کمال انسان در چیست؟
▪️کمال انسان در این است که در برابر ولیّ خدا قربانی شود؛ در برابر حجّت خدا قربانی شود. اصحاب اباعبدالله الحسین علیهالسّلام را نگاه کنید! هر موجودی در راه موجود بزرگتر قربانی شود، میشود جزء وجود او؛ لذا در واقعۀ کربلا، هفتاد و دو تن و یک تن نداریم؛ هفتاد و سه نفر نداریم؛ در واقعۀ کربلا یک نفر بیشتر نداریم و او اباعبدالله الحسین علیهالسّلام است. همه فانی در او هستند؛ همه فانی در اباعبدالله علیهالسّلام هستند؛ و به کمال خودشان رسیدهاند. چه کمالی بالاتر از اینکه انسان، در حجّت خدا فانی شود؛ قربان حجّت خدا شود؛ قربانی ولیّ خدا شود؟!
▪️حال، کمال ولیّ خدا در چیست؟ در این است که قربان خود خدا شود؛ لذا اباعبدالله علیهالسّلام هم قربان خود خدا شد..
▪️صحنۀ عاشورا، جلوۀ یک قربانگاه بزرگ است؛ برای اینکه از آن درس تکامل را یاد بگیریم؛ ببینیم چگونه میشود برای بالا رفتن، از تعلّقات بُرید؛ همه چیز را، همۀ تعلّقات را قطع کرد. اصحاب اباعبدالله علیه السّلام، در راه امام حسین از زن، از بچه، از سلامتی، از خانه، از راحت، از عنوان، از شهرت، از مقام، و بالاخره از جانشان گذشتند؛ و امام حسین علیهالسّلام در راه خدا از همه چیزش گذشت.
▪️اگر در ماجرای حضرت ابراهیم، ذبح حضرت اسماعیل را داریم، در ماجرای اباعبدالله علیهالسّلام، به میدان فرستادن علی اکبرِ امام حسین علیهماالسّلام را داریم.
▪️دیدید چگونه حضرت، علی اکبر را به میدان فرستاد! حالا بوی محرّم هم میآید. اولین قربانیهای کربلا، یکی دو روز پیش به شهادت رسیدند: مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، پیش قراولان سپاه شهادت و قربانی اباعبدالله علیهالسّلام.
▪️لذا شما دیدید؛ هر یک از اصحاب و حتّی اهل بیت علیهالسّلام که آمدند خدمت اباعبدالله برای اینکه اذنِ میدان رفتن بگیرند، حضرت آنها را کمی معطّل کردند؛ نگهشان داشتند؛ با هرکدام به صورتی صحبت کردند؛ هر کس را خواستند به گونهای معاف کنند؛ لااقل کمی معطّلش کردند که دیرتر برود.
▪️به حر که خواست بلافاصله برود، فرمودند: نه! تو مهمان مایی. از اسبت پیاده شو؛ بیا کمی پیش ما بنشین. از همان حر شروع کردند. یک یک اصحاب، هرکدام که خواستند بروند، کمی معطّلشان کردند؛ کمی نگهشان داشتند. حتّی وقتی آن غلام سیاه آمد و خواست اجازه بگیرد که به میدان برود، حضرت فرمودند: تو یک عمر به خانوادۀ ما خدمت کردهای. بنا نیست که جانت را هم بدهی؛ برو؛ من تو را در راه خدا آزاد کردم؛ کسی هم کاری به کار تو ندارد. آن غلام گریست؛ خیلی گریه کرد. گفت: یا اباعبدالله! میدانم؛ من مثل اصحاب شما نیستم؛ پوستم سیاه است؛ بدنم بدبوست … به هرحال، هر کدام را به گونهای کمی معطّل میکردند؛ نگاهشان میداشتند. قاسم بن الحسن آمد، به یک صورت؛ برادر کوچک قاسم آمد، به یک صورت دیگر. هرکدام را به نحوی معطّل کردند.
▪️امّا علی اکبر که به قلب اباعبدالله وصل بود، وقتی علی اکبر خدمت پدر آمد تا اذن میدان رفتن بگیرد، حضرت یک لحظه هم تأمّل نکردند؛ بلافاصله حضرت فرمودند: برو؛ مأذونی. فقط وقتی میرفت، فرمودند: کمی آهسته برو.
▪️نمیدانم چرا امروز از اینجاها سر درآوردیم! به هرحال، وادی کمال، وادی قربان شدن است؛ و هر که طالب سیر و سلوک به سوی کمال است، باید خودش را برای قربان شدن آماده کند؛ چون این راه، راهی است که با کَرب و بلا توأم است. گفت:
▪️نازپرورده تنعّم نبرد راه به دوست
▪️عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد
▪️کسی میتواند به قرب دوست برسد که قربانی دوست شود. راه دیگری وجود ندارد. تنها راه، همین است. و عجیب اینجاست که در این عالم، همه دارند خودشان را قربانی میکنند. شما یک نفر را پیدا کنید که قربان نشود؛ منتها مشکل این است که چیزی که خودشان را قربانی آن میکنند، غالباً ارزش آن را ندارد.
▪️خدای متعال در حدیث قدسی فرمود: خَلَقْتُ الْأَشْیآءَ لِأَجْلِک، وَ خَلَقْتُک لِأَجْلی: ای بشر! همه چیز را برای تو آفریدم؛ همه چیز باید قربانی تو شود؛ تو باید قربانی من شوی. تو را برای خودم آفریدم.
▪️همۀ خلق دارند خودشان را قربانی میکنند؛ یکی خودش را در راه پول قربانی میکند، یکی در راه مقام، یکی در راه شهرت، یکی در راه شهوت. کیست که خودش را قربانی نکند؟ همه دارند در راه محبوبشان جان میدهند. انشاءالله انسان به معرفت برسد؛ به شعور برسد و از وادی معرفت و شعور، به سرزمین عشق و منا سر در بیاورد، تا بفهمد چه چیزی ارزش دارد که انسان خودش را قربانی آن کند.
◾️استاد مهدی طیّب،۸۴/۱۰/۲۲◾️
ثبت دیدگاه