مراسم حج، سیر باطنی و معنوی سالک الی الله(بخش دوم)
باطن مناسک حج:
▪️در سیر مؤمن، طیّ چنین وادییی ضروری است؛ لذا سالک الی الله در آغاز راه، پس از اینکه به یقظه و بیداری نائل میشود و به خود میآید، انسانی که عمری را با بطالت و روزمرگیها طی کرده و همۀ آرمانش، خوردن و نوشیدن و پوشیدن و لذّتهای طبیعی و حیوانی بوده، وقتی به خود میآید و از خواب غفلت بیدار میشود و متوجّه میشود که خدا مرا نیافریده است تا بخورم و بیاشامم و بخوابم و استراحت کنم؛ اینها زندگی حیوانی است؛ من انسانم؛ من اشرف مخلوقاتم؛ مقصد و هدف از آفرینش من چنین زندگییی نبوده؛ جایگاه من، این دِه عالم طبیعت نیست؛ من از سرزمین بزرگی به اینجا تبعید شدهام.
▪️تو را ز کنگرۀ عرش میدهند صفیر
▪️نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
▪️من متعلّق به اینجا نیستم؛ من یک مرغ عرشیم که تبعید شدهام.
▪️مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
▪️چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
▪️سالک وقتی به این یقظه و بیداری میرسد و به خود میآید و از این خواب غفلت بیدار میشود، اولین کاری که باید بکند، توبه است. بحث توبه، بحث مفصّلی است. اگر خدا روزی کرد و قرار شد به منازل سلوک اشاراتی بکنیم، در وادی توبه صحبتهایی را خواهیم کرد؛ ان شاءالله.
▪️به هر صورت، سرزمین معرفت، سرزمین توبه هم هست؛ یعنی وقتی انسان به معرفت رسید، هرچه کرده را کوچک میبیند؛ کوتاه میبیند؛ ناقص میبیند؛ لذا نه تنها از معصیتهایش توبه میکند، از طاعتهایش هم توبه میکند.
▪️زاهدان از گناه توبه کنند
▪️عارفان از عبادت استغفار
▪️لِكُلِّ مَعْصِيَةٍ وَ طاعَةٍ أَسْتَغْفِرُ اللهَ
برای همۀ معصیتهایی که مرتکب شدم و برای همۀ طاعاتی که به جا آوردم، خدایا از تو پوزش میخواهم.
▪️معصیتهایم که معصیت بود، طاعاتم هم معصیت بود. به تعبیر زیبای مناجات بعد از دعای عرفه که در مفاتیح هست و دیدهاید، که به خدا عرض میکند: خدایا کسی که حسنات او مَساوی است، چگونه مَساوی او، مَساوی نباشد:
▪️إِلَهِی مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِیَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِیَ؟!
▪️و کسی که حقایق او دعاوی است، چگونه دعاوی او دعاوی نباشد؟!
▪️این است که فردی که به معرفت میرسد، طاعات خودش را هم معصیت میبیند؛ که نتوانسته حقّ بندگی حضرت حقّ را، آنگونه که باید، به جا آورد. این است که شرمنده از عباداتش، استغفار میکند.
▪️در نماز هم همین گونه است. بالاترین نقطۀ نماز، سجده است. سجده، جلوۀ مرتبۀ فنای در ذات است. اگر تکبیرةالاحرام را آغاز مرحلۀ فنای در افعال بدانیم و رکوع را جلوۀ فنای در صفات، در واقع سجده تجلّی فنای ذاتی است؛ یعنی بلندترین قلۀ نماز، سجده است.
▪️حال ببینید! وقتی سر از سجده برمیدارید، بین دو سجده، مستحبّ است که استغفار کنید:
اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ
یعنی از بلندترین قلۀ نمازتان استغفار میکنید.
▪️بعد از نماز هم، سلام نماز را که دادید، خصوصاً بین ما شیعیان، سنّت است؛ سه بار میگوییم: اللهُ اَكبَر، اَللهُ اَكبَر، اَللهُ اَكبَر؛ یعنی خدا بزرگتر از آن است که من بتوانم حقّ بندگی و عبادت او را به جا بیاورم.
▪️بعد هم استغفار میکنیم:
أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُو الْحَىُّ الْقَیُّومُ ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
▪️مستحب است انسان بعد از نماز سه بار [با این عبارت] استغفار کند و بعد سر به سجده بگذارد و بگوید: الهی عَفْوا عََفْوا عََفْوا.
▪️از چه داری طلب عفو میکنی؟ از همین نمازی که خواندم. خدایا! این نماز نبود که! این شایستۀ تو نبود که! زیبندۀ تو نبود که! لذا انسان اهل معرفت، از طاعاتش هم توبه میکند. وادی معرفت، سرزمین عرفات، عرصۀ توبه است؛ توبه از طاعت و معصیت؛ از هر دو.
▪️در غروب روز عرفه، حاجی از وادی عرفات حرکت میکند و به سرزمین مشعرالحرام وارد میشود که سرزمین شعور است؛ سرزمین فهم و درک و آگاهی است.
▪️در غروب روز عرفه، حاجی از وادی عرفات حرکت میکند و به سرزمین مشعرالحرام وارد میشود؛ که سرزمین شعور است؛ سرزمین فهم و درک و آگاهی است.
▪️سرزمین مشعر هم سرزمین عجیبی است. مشعر یعنی وادی شعور، وادی فهم.
▪️حاجی حقایق جدیدی را بالاتر از آنچه در وادی معرفت به شناخت آنها نائل شد، در وادی مشعر به شعور آنها میرسد؛ اسم دیگر این سرزمین، وادی مُزدلفه است. مُزدلفه از اِزدلاف میآید؛ به معنی نزدیکی؛ یعنی وادی نزدیک شدن به حضرت حقّ است. این حاجی، این قاصد، این سالک الی الله، یک گام به خدای متعال نزدیکتر شد.
▪️حاجیها شبانه در همان تاریکی، به جمع کردن سنگریزهها مشغول میشوند، برای نبردی که در پیش دارند. در واقع برای مبارزهای که در پیش روی آنهاست، سلاح تهیه میکنند.
▪️نزدیکیهای صبح، نماز صبح را میخوانند و به مرز انتهایی سرزمین مشعر که اسم آن وادی مُحَسَّر است، میآیند. وادی مُحَسَّر، در واقع مثل خطّ آغاز حمله است.
▪️همۀ حاجیها آنجا منتظر میایستند تا تیغ آفتاب بزند. همین که آفتاب زد، از وادی مُحسَّر وارد سرزمین منا میشوند.
▪️وادی مُحسَّر، نقطۀ انتظار است. حقیقت آن، حقیقت انتظار سالک است. یعنی سالک بعد از اینکه در وادی معرفت حضور پیدا کرد و به نقص و کاستی خود اعتراف کرد و توبه کرد؛ و به سرزمین مشعر آمد و به شعور رسید و به نزدیکی رسید و نزدیکی خودش با حضرت حق را درک کرد و برای مبارزۀ نهایی با آنچه غیر خداست سلاح برگرفت، حالا در وادی مُحسَّر، به انتظار فرج میایستد؛ یعنی حالا آنجا باید منتظر بایستد تا آفتاب بزند. حقیقت این آفتاب هم، آفتاب ولایت است که میتابد و اذن ورود به سرزمین عشق، یعنی سرزمین منا صادر میشود.
▪️سرزمین منا، سرزمین آرزوهاست؛ سرزمین عشق، احساس و عاطفه است. انسان، از وادی معرفت و شعور که عبور و دوران انتظار را طی کرد، به سرزمین عشق و احساس و آرزو و منا میرسد. سرزمین بزرگ و مقدّسی است این سرزمین!
▪️حاجیها در آغاز روز عید قربان که وارد سرزمین منا میشوند، اوّل میروند جمرۀ عقبه را رمی میکنند؛ در واقع، از سه جلوهای که از شیطان در آنجا هست، جلوۀ بزرگتر را روز اوّل، روز عید قربان، رمی میکنند. رمی هم در واقع یک مبارزه است. حاجی سلاحهایی را که از سرزمین شعور و آگاهی، از سرزمین قرب و نزدیکی با خودش آورده، در اینجا استفاده میکند؛ به سمت آنچه غیر خداست، حمله ور میشود و با شیطان به مَصاف مشغول میگردد و هفت سنگ به آن میزند.
▪️این عدد هفت، رمز مهمّی است؛ هم در طواف خانۀخدا این عدد هفت را میبینیم، هم در سعی بین صفا و مروه و هم در تعداد سنگریزههایی که به جمرهها زده میشود. رمز این عدد هفت هم، رمز خاصّی است.
▪️سه جمره وجود دارد؛ یعنی سه جلوه از شیطان. اگر به معنای باطنی و عرفانیش بگوییم، یک جلوه در جسم و عالم مادّه، یک جلوه در نفس و عالم خیال یا عالم مثال، و یک جلوه در روح و عالم عقل. اینها سه جلوۀ شیطان در مراتب مختلف وجود است که حاجی به مبارزه و جنگ با آنها میرود.
▪️این سه جلوه را از منظر اجتماعی هم میشود تعیین کرد: نمودهای قدرتهای اهریمنی در عالم، چه قدرتهای شیطانیِ اقتصادی که به زرشان متّکی هستند؛ چه نیروهای نظامی اهریمنی که به سلاح و به زورشان متّکی هستند؛ و چه نیروهای فرهنگی اهریمنی که به ابزارهای تبلیغاتی و به مبارزات فرهنگی و تزویرهایشان متّکی هستند. علی ای حال، حاجی این سه جلوۀ ابلیس در زندگی را مورد حمله قرار میدهد.
▪️البتّه روز اوّل، همان جمرۀ عقبه که جلوۀ بزرگتر ابلیس است، آن تجلّی اصلی ابلیس را مورد حمله قرار میدهد. در این هفت سنگ هم رازهایی هست. شاید هفت دری را که شیطان از آنها به سمت انسان حرکت میکند، مورد حمله قرار میدهد؛ همان هفت دری که درهای دوزخ است. لَها سَبعَهُ اَبوابٍ: برای دوزخ، هفت در است.
▪️آن هفت سنگی که حاجی میزند، در واقع گویا این هفت در را مورد حمله قرار میدهد. اینکه این هفت در دوزخ چیست، تعبیرهای مختلفی برای آن وجود دارد. به یک تعبیر، حواس پنج گانۀ ما به علاوۀ شهوت و غضب است؛ یعنی قوّۀ بینایی، قوّۀ شنوایی، قوّۀ چشایی، قوّۀ بویایی، قوّۀ بساوایی و لامسه، این پنج حس به علاوه شهوت و غضب؛ میشود هفت در دوزخ. به یک معنا، اینها را مورد حمله قرار میدهد.
▪️این عدد هفت، معانی دیگری هم دارد. شاید هفت مرتبۀ وجود انسان است؛ چون وجود انسان، هفت مرتبه دارد؛ یعنی در تمام مراتب وجود خودش، ابلیس را مورد حمله قرار میدهد؛ هم در ظاهرش، هم در باطنش، هم در قلبش، هم در روحش، هم در سرّش، هم در خفی، هم در اخفا. این هفت مرتبۀ وجود انسان است. این هفت سنگی که میزند، شاید به این معناست که در همۀ مراتب هستی خودم، با آنچه غیر خداست، جنگیدم و مبارزه کردم.
▪️حاجی سپس به قربانگاه میآید برای قربانی.
ادامه دارد….
◾️استاد مهدی طیّب ،۸۴/۱۰/۲۲◾️
ثبت دیدگاه