لطف کریمه
🔻شب عید بود و دنبال خونه اجارهای بودم، اما با پول کمی که داشتم خونه گیرم نمیاومد.
خادم حرم حضرت معصومه بودم و هر روز که میرفتم سر شیفت، حسابی پیش خانم گلایه میکردم.
🔻یه روز یکی از خدام حرم اومد پیشم و گفت یه دوست قمی داره که تهران زندگی میکنه. شنیده من دنبال خونه میگردم و میخواد منو ببینه!
🔻منم که واسه پیدا کردن خونه به هر دری میزدم، رفتم تهران پیش اون بنده خدا.
گفت که چند سالی هست مادر ما از دنیا رفته و خونهاش تو محله آذر قم خالی مونده. یه مقدار تعمیرات لازم داره، اگه دوست داشته باشید میتونم کلید اون خونه رو بهتون بدم که تعمیراتشو انجام بدین و توش ساکن بشید.
از خدا خواسته کلیدو گرفتم و برگشتم قم.
🔻خانمم خونه رو دید و پسندید.
شروع کردیم به بنایی و تعمیر خونه.
چند روز گذشته بود که صاحبخونه زنگ و زد و ازم پرسید اسم همسر شما فاطمه است؟
گفتم: بله!
گفت: از ساداته؟
با تعجب گفتم بله از کجا میدونید؟!
گفت باید حضوری ببینمتون.
توی صحن عتیق حرم قرار گذاشتیم.
🔻اونجا که اومد گفت: دخترم دانشجوی سال آخر پزشکیه. شبی که شما کلید رو تحویل گرفتین، خواب دید مادربزرگش وارد خونهاش تو قم شده و شروع کرده روشن کردن همه چراغها و آب و جارو کردن خونه!
ازش علت این کار رو سوال میکنه و مادرم بهش میگه: مهمون دارم مادر، یکی از خادمای بیبی به همراه همسرش فاطمه سادات میخوان تو خونهی من زندگی کنن. باید خونه رو براشون تمیز کنم.
✅بعد از شنیدن این ماجرا، همون جا از خانم تشکر کردم که چنین عنایتی به من و همسرم داشتن.
خونه رو تعمیر کردیم و الان سالهاست که اونجا ساکنیم و هر سال مراسم روضه میگیریم و زیارت امام حسین میخونیم…
ثبت دیدگاه