قصه‌ فرش‌های حرم امام رضا (ع)/ این خادمان روزانه 210 هزار متر مربع را مفروش می‌کنند+عکس
04 خرداد 1402 - 12:31
شناسه : 60744
6

قصه‌ فرش‌های حرم امام رضا (ع)/ این خادمان روزانه 210 هزار متر مربع را مفروش می‌کنند+عکس خدمات فرش حرم امام رضا (ع) از جمله کارهایی است که شاید در نگاه اول به چشم زائران نیاید، اما خادمان فرش روزانه 210 هزار متر مربع از فضای حرم را برای آسایش زائران مفروش می‌کنند، آن هم با […]

پ
پ

قصه‌ فرش‌های حرم امام رضا (ع)/ این خادمان روزانه 210 هزار متر مربع را مفروش می‌کنند+عکس

خدمات فرش حرم امام رضا (ع) از جمله کارهایی است که شاید در نگاه اول به چشم زائران نیاید، اما خادمان فرش روزانه 210 هزار متر مربع از فضای حرم را برای آسایش زائران مفروش می‌کنند، آن هم با فرش‌هایی تمیز و زیبا.

قصه‌ فرش‌های حرم امام رضا (ع)/ این خادمان روزانه 210 هزار متر مربع را مفروش می‌کنند+عکس

خبرگزاری فارس – گروه قرآن و فعالیت‌های دینی: فرش‌های حرم امام رضا(ع) اگر زبان داشتند راوی قصه‌های بسیاری می‌شدند. از پاهای خسته‌‌ای می‌گفتند که کیلومترها راه را به عشق دیدن گنبد طلایی پیموده‌اند، از دل‌های سوخته‌ای می‌گفتند که دنبال پناهی، به حرم رسیده‌اند، از نفس‌های به شماره افتاده می‌گفتند که برای شفا آمده‌اند. فرش‌های حرم زبان ندارند اما آن‌ها که هر روز فرش‌ها را روی زمین متبرک حرم پهن می‌کنند حرف‌های بسیاری برای گفتن دارند؛ از چیزهایی که روی همین فرش‌ها دیده‌ و شنیده‌اند. از کودکانی که شوق دویدن داشتند اما پای آن را نه، از آدم‌های تنها که پناهی جز حرم ندارند و از بیمارانی که امید به شفای حضرت دارند.

خدمت همزمان با درس خواندن

مهدی میرافکن که سال‌هاست در خدمات فرش آستان قدس رضوی فعالیت می‌کند، یکی از همین آدم‌هاست؛ با سینه‌ای پر از قصه آدم‌ها. او که مسئول خدمات فرش آستان قدس است، کارش را از زمانی که دانش‌آموز بود شروع کرد، از طریق اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان خراسان. او سال‌های زیادی در وقت‌های بین درس و مدرسه به حرم می‌آمد و مشغول خدمت به زائران حرم می‌شد.

«از اواخر ۷۸ از طریق اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان خراسان جذب این بخش در حرم شدم. آن زمان ما نیروی حق‌الزحمه‌ای بودیم که در شیفت ۸ ساعته و همزمان با آنکه درس می‌خواندیم، به حرم نیز می‌آمدیم. سربازی وقفه‌ای در کارم ‌انداخت و پس از آن که به حرم بازگشتم شرایط برای جذب نیرو مهیا بود و از سال 83 به بعد به عنوان نیروی دائمی مشغول شدم تا الان که مسئول این بخش هستم.»

میرافکن در آن زمان‌های درس و مدرسه اصلاً نمی‌دانست طرحی وجود دارد که به واسطه آن دانش‌آموزان می‌توانند در حرم مشغول کار شوند. هم برکت حضور در این کار را به دست آورند، هم خدمت کنند و هم دستمزدی نصیبشان شود. خودش از طریق یکی از دوستانش از این ماجرا با خبر و پیگیر ماجرا ‌شد و ‌فهمید باید از طریق انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان اقدام کند. شبی که صبحش قرار بود ثبت‌نام کند، از خوشحالی خوابش نمی‌برد. طاقت در خانه ماندن نداشت، این شد که ساعت 6 صبح راه ‌افتاد و پای درِ ورودی اتحادیه ‌نشست تا ساعت 7 که در را باز کنند و بعد نفر اول رفت و فرم را پر کرد.

در گرمای تابستان و سرمای زمستان

طولی نکشید که میرافکن جزو آن جماعتی ‌شد که اطراف گاری‌های پر از فرش‌های لوله شده را گرفته، فرش‌های سنگین را روی شانه می‌انداخت و صحن حرم را چون پازلی که به ترتیب تکمیل می‌شد مفروش می‌کرد.

هر چند کار در اداره خدمات فرش سخت بود و برای نوجوانی مثل او سنگین بود اما به گفته خودش، انگار که نیرویی در درونش ایجاد شده بود، با نشاط، پرتوان و سخت کوش به کارش ادامه می‌داد و خستگی هم برایش معنایی نداشت.

از نمازهای روزانه تا تحویل سال و عید و …

«کار ما در اداره فرش جزو کارهای سخت و طاقت فرساست. نیروهای این اداره یک وظیفه روزانه دارند که مفروش کردن صحن و سرای حرم به مناسبت نمازهای یومیه است. در کنار این یکسری مناسبت‌های خاص هم هستند که غیر از صحن و سرای حرم، حریم حرم هم مفروش می‌شود. مناسبت‌هایی مثل سال تحویل، عید فطر، عید قربان، روز عرفه و ولادت امام رضا(ع) و در کنار آن مناسبت‌های ملی از جمله ۲۲ بهمن که در چنین روزهایی کار ما بسیار سنگین‌تر و البته حساس‌تر هم می‌شود. چون مهم است که همه زائران در رفاه باشند و مشکلی برای حضور در حرم یا حریم حرم نداشته باشند.»

این سختی که میرافکن به آن اشاره می‌کند در عدد و رقم سنگین‌تر هم هست. به گفته او مفروش کردن ۲۱۰ هزار متر مربع فضا حداقل ۳۶ ساعت زمان می‌برد که همکاران برای این مهم باید ۴ هزار و ۲۰۰ فرش را جابجا کنند. اینها را بگذارید کنار دمای هوای تیر و مرداد که گاه به ۴۳ درجه هم می‌رسد یا سرمای استخوان سوز زمستان که برای خودش حکایتی دارد.

اینجا همه یکی بودند

مسئول خدمات فرش آستان قدس، بعد از توضیح مسائل فنی کار، نفسی تازه می‌کند و به سراغ اصل قضیه می‌رود. هنوز این حس خدمت برایش خاص است و از جنسی غیرقابل توصیف و می‌گوید که نمی‌داند واقعاً این حس خاص چیست؛ از چه جنسی است و چگونه به یکباره همه وجود آدم را سرشار می‌کند. آن حس، که با دیدن زائرانی به سراغش می‌آید که کفش از پا می‌کَنند، کفش‌های جفت شده را درون کیسه پلاستیک می‌گذارند، جایی نزدیک‌تر به گنبد حتی به اندازه چند سانتیمتر روی فرش پیدا می‌کنند و یکباره مقابل شکوه و عظمت نور مقابلشان به زمین می‌افتند.

در حرم با توجه به اینکه زائران از همه نقاط می‌آیند حال و هوای عجیبی وجود دارد. آدم‌های عادی که حاجت و نیاز دارند و آمده‌اند به درگاه سلطان خراسان تا حاجت روا شوند، آدم‌های که در حساب و کتاب دنیایی، مهم محسوب می‌شوند، فقیر و غنی و … که همگی یک حس را در اینجا تجربه می‌کنند، همگی پابوس و خاکبوس حضرت رضا(ع) هستند.

او می گوید: از وقتی وارد این شغل شدم این آدم‌ها را هر روز می‌بینم. حس و حال عجیبی دارند، چه آن‌ها که سخت گرفتارند، چه آن‌هایی که زندگی مطلوبی دارند و آمدند برای عرض ارادت. از نظر من همه آن‌ها اینجا یکی می‌شوند، دارایی همه شان به یک اندازه می‌شود و شوق وجودشان از یک جنس است.

تعبیر زیبای زندگی

میرافکن که گذر فصل‌های از پی هم آمده را در حرم دیده است، آدم‌های بسیاری را دیده، نجواها شنیده، شیون‌ها در گوشش پچیده است حالا تعبیر زیبایی از حضور زائران در حرم دارد؛ «به نظرم آدم‌های اینجا نمودی از گذر عمر هستند؛ کودکانی که در صحن حرم بازی می‌کنند مثل نهال‌هایی در حال رشد هستند، بازی می‌کنند و خوشحالند. برای حضورشان در حرم شوق دارند. خاطره مهمی در ذهنشان شکل می‌گیرد چون پدر و مادرشان را در حس و حال خاصی می‌بینند. نوجوانی که دغدغه کنکور یا آینده اش را دارد، سربازی که دلشوره اعزام شدنش را دارد، جوانی که تقاضای کار و همسر دارد یا آن عروس و دامادی که پشت پنجره پولاد برای فرزنددار شدن دعا می‌کنند. یا آن پدر و مادری که برای پسر و دخترشان دعا می‌کنند یا زن و مرد سالخورده‌ای که برای آرامش دل به حرم آمده‌اند.

میرافکن این‌ها را می‌گوید و ناگهان خاطره‌ای در ذهنش نقش می‌بندد «یک روز زوجی را دیدم که کودکی همراهشان بود. فرزندشان در حرم ذوق کرده بود اما تا خواست بدود به زمین افتاد. بلند شد و دوباره خواست بدود باز هم زمین افتاد. شوقی برای دویدن در او وجود داشت اما نمی توانست. کودک بیمار بود. این را وقتی اشک‌های پدرش را دیدم فهمیدم. با او همکلام شدم. گفت که فرزندش یکی دو قدم بیشتر نمی‌تواند بردارد. آمده بودند برای شفا. این صحنه دلم را آتش زد. هر وقت به یاد می‌آورم اشکم جاری می‌شود و دعایی برای شفای بیماران روی زبانم جاری می‌شود.

فرش‌های متبرک و اشک های جاری مردم

میرافکن این روزها اما حس و حال خاصی دارد. او که برای اهدای هزار و 600 تخته فرش به حرم حضرت معصومه(س) رفته بود، از ارادت مردم شگفت‌زده شده است. می‌گوید: مردم فرش حرم امام رضا(ع) را تبرک می‌دانند. نمی‌دانید چطور روی فرش‌ها دست می‌کشند و می‌خواهند به واسطه این فرش‌ها که از حرم امام رضا(ع) به قم رفته بود، متبرک شوند، طوری دست می‌کشند که انگار زیارت می‌کنند. حتی پیش از رفتن به قم، زمانی که مردم سمنان از این موضوع باخبر شدند با گریه وصف ناشدنی از پهن کردن فرش‌ها استقبال کردند. آنجا بود که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. همراه آن‌ها شدم. اشک از چشم‌هایم جاری شد و خود را در حرم امام هشتم(ع) حس کردم.

پایان پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.