فرو بردن خشم
روزى امام سجّاد، حضرت زينالعابدين عليهالسّلام، در جمع عدّهاى از دوستان و ياران خود نشسته بود، كه يكى از خويشان آن حضرت، به نام حسن بن حسن وارد شد.
و چون نزديك حضرت قرار گرفت، زبان به دشنام و بدگويى به آن حضرت باز كرد؛ و امام عليهالسّلام سكوت نمود و هيچ عكسالعملى در مقابل آن مرد بىخرد نشان نداد تا آن كه آن مرد بدزبان، آنچه خواست به حضرت گفت و سپس از مجلس بيرون رفت.
آنگاه، امام سجّاد عليهالسّلام به حاضرين در جلسه خطاب نمود و فرمود: دوست دارم هر كه مايل باشد، با يكديگر نزد آن مرد برويم تا پاسخ مرا در مقابل بدرفتارى او بشنود.
افراد گفتند: يابن رسولاللّه! ما همگى دوست داريم كه همراه شما باشيم و آنچه لازم باشد به او بگوييم و از شما حمايت كنيم.
سپس حضرت، كفشهاى خود را پوشيد و به همراه دوستان خود حركت كرد و آنها را با اين آيه شريفه قرآن نصيحت نمود: ((والكاظمين الغيظ والعافين عن النّاس واللّه يحبّ المحسنين )).
و با اين سخن دلنشين، همراهان فهميدند كه حضرت با آن مرد، برخورد خوبى خواهد داشت.
وقتى به منزل آن مرد رسيدند، حضرت، يكى از همراهان را صدا كرد و فرمود: به او بگوئيد كه علىّ بن الحسين آمده است.
چون مرد بدزبان شنيد كه آن حضرت، درب منزل او آمده است، با خود گفت: او آمده است تا تلافى كند و جسارتهاى مرا پاسخ گويد.
پس هنگامى كه آن مرد، درب خانه را گشود و از خانه خارج گشت، حضرت به او فرمود: اى برادر! تو نزد من آمدى و به من نسبتهائى دادى و چنين و چنان گفتى، اگر آنچه را كه به من نسبت دادى در من وجود دارد، پس از خداوند متعال مىخواهم كه مرا بيامرزد.
و اگر آنچه را كه گفتى، در من نيست و تهمت بوده باشد، از خداوند مىخواهم كه تو را بيامرزد.
چون آن مرد، چنين اخلاق حسنهاى را از امام زينالعابدين عليهالسّلام مشاهده كرد، حضرت را در آغوش گرفته و بوسيد و ضمن عذرخواهى، گفت: اى سرورم! آنچه را كه به شما گفتم، تهمت بود و من خود سزاوار آن حرفها هستم، مرا ببخش.
📚ارشاد شيخ مفيد: ص ۱۴۵، اعيانالشّيعة: ج۱، ص ۴۳۳
ثبت دیدگاه