عرفان آميخته با سياست
آیت الله العظمی جوادی آملی:
در سخنان امام هفتم(سلام الله علیه) آنجا كه عرفان را با سياست هماهنگ، و طريقت و حقيقت را با سياست همسو كرده است: «و قد علمتُ أن أفضل زاد الرّاحلِ إليك عزم إرادة يختارك»؛ خدايا! در سير به سوی تو رهتوشه لازم است و من به يقين میدانم اين رهتوشه فقط «اعتماد به تو» است. اين سفر، سفری نيست كه انسان با خواندن كتاب و يا با انديشه و استاد ديدن بتواند طی كند، بلكه رهتوشه آن فقط «جزم نظری» و «عزم عملی» است؛ آنگاه ميفرمايد: «و قد ناجاك بعزم الإرادة قلبی»؛ خدايا! من هم با تمام هستیام تو را ميخواهم؛ قلبم با عزمی فولادين و وهنناپذير با تو مناجات كرد.
اين جملات حضرت امام كاظم (سلامالله علیه) «عرفان» آميخته با «سياست» است، چون مربوط به زمانی است كه عازم زندان بغداد بوده است، گاهی عارفی در شب قدر قرآن بر سر مینهد و ميگويد «خدايا! من تو را میطلبم»، و زمانی زاهدی در سايه مسجدی مناجات میكند و میگويد «خدايا! من تو را میطلبم»، كه اين هر دو طريقت منهای سياست است؛ امّا هنگامی حضرت موسی بن جعفر (سلام الله عليهما) در حال رفتن به زندان بغداد میگوید: «خدايا! میدانم زادراهی جز «عشق» تو نيست.» اين «عرفان» با «سياست» است. اين سخن را امام معصوم (سلام الله علیه) فرمود و در بين شاگردان امامان معصوم (سلام الله علیهم) جز حضرت امام خمينی (قدس سره) كدام شاگردی بوده است كه اين «سياست» را با «معرفت» هماهنگ كرده باشد؛ با اين جملات تبعيد شود؛ با اين نيايشها به زندان برود و با اين راز و نيازها اهانت ببيند؟ اين همان راه امام هفتم (سلام الله علیه) است كه فرزند برومندش امام خمينی (قدس سره) پيموده است.
منبع: کتاب بنیان مرصوص امام خمینی(ره) در بیان و بنان/ص۱۰۷
ثبت دیدگاه