شهید محمودرضا بیضایی
21 آذر 1402 - 12:55
شناسه : 66742
6

شهید محمودرضا بیضایی یادم هست بار اولی که در دمشق به کمین تکفیری‌ها خورده بودند را بعد از اینکه برگشته بود با جزئیات تعریف می‌کرد. می‌خندید موقع تعریف کردن! آنقدر عادی از درگیری حرف می‌زد که ما همانقدر عادی از روزمره حرف می‌زنیم. در دمشق، ماشین‌شان را بسته بودند به رگبار و موقعی که با […]

پ
پ

شهید محمودرضا بیضایی
photo_2023-12-12_12-17-048F2u93t

یادم هست بار اولی که در دمشق به کمین تکفیری‌ها خورده بودند را بعد از اینکه برگشته بود با جزئیات تعریف می‌کرد. می‌خندید موقع تعریف کردن! آنقدر عادی از درگیری حرف می‌زد که ما همانقدر عادی از روزمره حرف می‌زنیم. در دمشق، ماشین‌شان را بسته بودند به رگبار و موقعی که با همرزم‌هایش پریده بودند پایین تا پناه بگیرند، یکی از بچه‌هایشان تیر خورده بود. محمودرضا زیرپیراهنش را درآورده بود و پاره کرده بود تا با آن زخم را ببندند. می‌گفت: وقتی دیدم دوستم تیر خورده، چند لحظه اول نمی‌دانستم چکار باید بکنم تا دوستم داد زد که: «لعنتی زیر پیرهنتو درآر!» من هم زیرپیراهنم را درآوردم، پاره کردم و خودش گرفت و با استفاده از یه تکه چوب که از روی زمین برداشت و زیر پیرهن را پیچید به آن، زخم را خونبندی کرد و درگیر شدیم. یکبار دیگر هم بالای یک پل هوایی به یک خودروی بمب گذاری شده که از روبرو می‌آمد برخورده بودند. محمودرضا می‌گفت آن روز توی دمشق سکوتی برقرار بود که اگر مگس پر می‌زد، صدایش را می‌شنیدی و اگر وسط شهر می‌ایستادی باید بیست دقیقه صبر می کردی تا یک ماشین رد می شد. می‌گفت: با هوشیاریِ یکی از بچه‌ها که متوجه مشکوک بودن ماشینی که از روبرو می‌آمد شده بود، دنده عقب گرفتیم و با سرعت تمام به عقب برگشتیم که ناگهان آن ماشین جلوی چشممان رفت روی هوا؛ معلوم شد گرای ما را داده بودند و به قصد کوبیدن به ما داشت می‌آمد. انگار نه انگار که داشت از درگیری و عملیات انتحاری تکفیری‌ها حرف می‌زد. هنوز خنده های ریز موقع تعریفش یادم است.

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.