شباهتى از يوسف علیهالسلام
شباهتهای امام زمان علیهالسلام به حضرت یوسف علیهالسلام؛
🛑عَنْ سَدِيرٍ اَلصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: إِنَّ فِي صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ شَبَهاً مِنْ يُوسُفَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قُلْتُ لَهُ كَأَنَّكَ تَذْكُرُهُ حَيَاتَهُ أَوْ غَيْبَتَهُ قَالَ فَقَالَ لِي وَ مَا يُنْكَرُ مِنْ ذَلِكَ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ أَشْبَاهُ اَلْخَنَازِيرِ إِنَّ إِخْوَةَ يُوسُفَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلاَدَ اَلْأَنْبِيَاءِ تَاجَرُوا يُوسُفَ وَ بَايَعُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ فَلَمْ يَعْرِفُوهُ حَتَّى قَالَ «أَنَا يُوسُفُ وَ هٰذٰا أَخِي» فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ اَلْمَلْعُونَةُ أَنْ يَفْعَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِحُجَّتِهِ فِي وَقْتٍ مِنَ اَلْأَوْقَاتِ كَمَا فَعَلَ بِيُوسُفَ إِنَّ يُوسُفَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ إِلَيْهِ مُلْكُ مِصْرَ وَ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ وَالِدِهِ مَسِيرَةُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً فَلَوْ أَرَادَ أَنْ يُعْلِمَهُ لَقَدَرَ عَلَى ذَلِكَ لَقَدْ سَارَ يَعْقُوبُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ وُلْدُهُ عِنْدَ اَلْبِشَارَةِ تِسْعَةَ أَيَّامٍ مِنْ بَدْوِهِمْ إِلَى مِصْرَ فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ أَنْ يَفْعَلَ اَللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِحُجَّتِهِ كَمَا فَعَلَ بِيُوسُفَ أَنْ يَمْشِيَ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأَ بُسُطَهُمْ حَتَّى يَأْذَنَ اَللَّهُ فِي ذَلِكَ لَهُ كَمَا أَذِنَ لِيُوسُفَ قَالُوا: «أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قٰالَ أَنَا يُوسُفُ »
🔰سدير صيرفى گويد:
از امام صادق عليهالسّلام شنيدم مىفرمود: به راستى در صاحبالامر، شباهتى است از يوسف عليهالسّلام، گويد:
به آن حضرت عرض كردم: گويا شما زنده و غايب بودن آن حضرت را يادآورى مىكنيد؟
به من فرمود:
اين امت كه خوكصفت شدهاند چه چيز را منكرند، به راستى برادران يوسف نوادگان و فرزندان پيامبر بودند، با يوسف معامله بازرگانى كردند و با او خريد و فروش نمودند و با او (در مصر) تجارت كردند و سخن گفتند و برادر او بودند و او برادر آنها بود و با اين همه او را نشناختند تا خود را معرفى كرد پس چرا لعنتشدگان اين امت منكر هستند كه خداى عز و جل با حجت خود در يك وقتى از اوقات چنان كند كه با يوسف كرد
(يعنى مدتى او را غايب كرد بطورى كه وقتى برادران او را ديدند نشناختند همانا يوسف پادشاه قدرتمند مصر بود)
و فاصله او با پدرش هيجده روز راه بود، اگر خدا مىخواست كه او را بياگاهاند مىتوانست.
يعقوب و فرزندانش پس از دريافت مژده از يوسف به مدت نه روز خود را به مصر رسانيدند پس اين امت چرا انكار مىكنند كه خداى عز و جل با حجت خود چنان كند كه با يوسف كرد
در بازارهاى آنها رفت و آمد كند و پا روى فرش آنها بگذارد (و او را نشناسند) تا خدا به او اجازه معرفى دهد، چنانچه اجازۀ معرفى به يوسف داد، گفتند: راستى تو يوسف هستى؟ فرمود: من يوسفم.
الکافي، ج۱، ص۳۳
ثبت دیدگاه