سلاح مومن به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین
سلاحی که رزمندگان ما در دفاع مقدس داشتند و دشمن، آن سلاح را نداشت چه بود؟
امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی(ره) در خاطرات خود میگوید: برای نگهداری تنگه چزابه با دست خالی در يکی از ساختمانهای سوسنگرد نشسته بودیم. دو یا سه ساعت، ارتشی و سپاهی حرف زدند ولی هیچکدام، نقطه روشنی را نشان ندادند که چه بکنیم؟
شهید مصطفی ردانیپور گفت: برادرها! همه بحثها را کردید، اگر موافق باشید؛ چراغ را خاموش کنیم و دعای توسل بخوانیم.
در حین قرائت دعا متوجه شدم يکی پشت سر من به شدت گریه میکند، به طوریکه همه را تحتالشعاع قرار داده بود. برگشتم عقب را نگاه کردم، امیر سرلشکر شهید مسعود منفرد نیاکی ۵۸ ساله بود (ارتشی بازنشسته زمان طاغوت) که داشت گریه میکرد. او نه تنها در بين ما بلکه در ارتش هم پیرترین بود. دستمال سفیدی را گرفته بود جلوی صورتش و گریه میکرد.
من خودم از گریه او، احساس حقارت کردم.
پس از آن به خدمت امام(ره) رسیدم و این خاطره را برای ایشان نقل کردم. ایشان فرمودند: این اصل رجعت انسان به فطرتش است. اینها چون نور دیدهاند، قلبشان روشن شده و به سوی حق آمدهاند، شما بروید و این نورانیتها را به کمال برسانید.
(منبع: کتاب رد پای پیر، علیرضا پور بزرگ وافی با اندکی تغییر).
آری رزمندگان ما در دفاع مقدس، سلاحشان “بُکاء” بود، چون سلاح مومن به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در دعای کمیل، “بکاء” است و سلاحهالبکاء، این سلاح را دشمن نداشت بنابراین در برابر این سلاح، شکست خورد.
در بُکاء، قطع تعلق از دنیا و مافیها حاصل میشود و مومن به قدرت مطلق الهی متصل میشود. دشمن هرچند قوی باشد، حریف کسی که به قدرت مطلق وصل شده است نمیشود. و این، یکی از بزرگترین درسهایی است که از دفاع مقدس میتوان آموخت.
ثبت دیدگاه