زندگی مانند فقیرترین مردم
یکی از بزرگان عرب برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی علیهالسلام رفت و موقعی که سفره پهن کردند تا شام بخورند، یک دفعه مرد، اظهار غصه و ناراحتی کرد و گفت: من چیزی نمیخورم.
امام حسن-علیهالسلام- به او فرمود: چرا چیزی نمیخوری؟
آن مرد عرض کرد: ساعتی قبل، فقیری را دیدم. اکنون که چشمم به غذا میافتد، به یاد آن فقیر افتادم و دلم سوخت.
من نمیتوانم چیزی بخورم مگر اینکه شما دستور بدهید مقداری از این غذا را برای آن فقیر ببرند.
امام حسن-علیهالسلام- فرمود: آن فقیر کیست؟
مرد عرض کرد: ساعتی قبل که برای نماز به مسجد رفته بودم،
مرد فقیری را دیدم که نماز میخواند. بعد از این که وی از نماز فارغ شد،
دستمالش را باز کرد تا افطار کند.
شام او، نان جو و آب بود. وقتی آن فقیر مرا دید از من دعوت کرد که با او همغذا شوم ولی من که عادت به خوردن چنان غذای فقیرانهای نداشتم، دعوت وی را رد کردم. حالا اگر میشود، مقداری از این شام خود را برای وی بفرستید.
امام حسن مجتبی-علیهالسلام- با شنیدن این سخنان گریه کرد و فرمود: او پدرم، امیرمؤمنان و خلیفه مسلمان علی-علیهالسلام- است،
او با اینکه بر سرزمینی بزرگ حکومت میکند، مانند فقیرترین مردم زندگی میکند و همیشه غذای ساده میخورد.
آیتالله شهید دستغیب/آدابی از قرآن/ص۲۸۲
ثبت دیدگاه