روزهای اول مهر
01 مهر 1402 - 18:03
شناسه : 64335
4

روزهای اول مهر روزهای اول مهر بود، تصمیم گرفتم یه مدل متفاوت خودمو به بچه‌های کلاس معرفی کنم. یه عکس از دوران نوجوانی داشتم با موهایی بهم ریخته، شلخته و یه لباس ساده … وارد کلاس که شدم بعد سلام عکسم را از کیفم در آوردم و چسبوندم به تخته کلاس … گفتم؛ بچه‌ها میشه […]

پ
پ

روزهای اول مهر

روزهای اول مهر بود، تصمیم گرفتم یه مدل متفاوت خودمو به بچه‌های کلاس معرفی کنم. یه عکس از دوران نوجوانی داشتم با موهایی بهم ریخته، شلخته و یه لباس ساده …
وارد کلاس که شدم بعد سلام
عکسم را از کیفم در آوردم و چسبوندم به تخته کلاس …
گفتم؛ بچه‌ها میشه چند نفرتون بیاین از نزدیک به این عکس نگاه کنید و نظرتون رو در مورد این عکس بگین …

بچه‌ها یه کم تعجب کردن و گفتن؛ خانم شما دبیر چه درسی هستین!؟
خندیدم و گفتم؛ کم‌کم آشنا میشیم
بعد چند تا از بچه‌ها آمدند و به عکس خیره شدند و هرکدام یه چیزی گفتن ..
یکی گفت؛ معلومه دخترشلخته و بی‌خیالیه
یکی گفت؛ خانم عکس قدیمیه، معلوم بچه روستاست، خانم چشم‌هاش، شبیه خودشماست.

یکی دیگه گفت؛ خانم معلومه از اون آب زیر کاه‌هاست …
خانم فامیلتونه؟ خنده‌هاش شبیه شماست؟
خانم لباسش چرا اینجوریه، بدتر از من حوصله نداشت
موهاش هم شونه کنه فکر کنم زیاد پول‌دار نبودن…

بچه‌ها هی می‌گفتن و من هی می‌خندیدم

یکی یهو گفت؛ خانم فکر کنم از اون دسته دخترها هست که خیلی احساسیه
و همش تو رویاست

خانم نکنه گم شده … یا الان بزرگ شده و یه آدم معروفه …؟؟

عکس رو از روی تخته برداشتم و کنار صورتم قرار دادم
با لبخند گفتم؛ این منم بچه‌ها، درست زمانی‌که همسن شما بودم
چند تاشون گفتن؛ خانم به خدا شک کردیم عکس خودتونه
و من با لبخند ادامه دادم؛

پدرم کشاورز بود، صدای خوبی داشت و قصه‌های زیادی بلد بود و برای مادرم همیشه ترانه‌های قشنگ می‌خوند‌.

اسم مادرم گلدسته بود، کسی‌که به پدرم زندگی دوباره بخشید و بلد بود دل آدم‌ها را به دست بیاره
از پدرم، دوست‌داشتن آدم‌ها را یاد گرفتم و از مادرم، دل به زندگی دادن را…

وقتی به دنیا آمدم، فصل سرد زمستان بود.
بعد از چند روز که بی‌نام و نشان بودم، زن کدخدای روستا، نامم را افسانه گذاشت.
شاید زن کدخدا می‌دانست قرار است معلم تاریخ شوم و افسانه‌های زیادی را برای شماها تعریف کنم.

آنچه که شماها در مورد این عکس گفتید،
کم و بیش درست بود.

من هم در همان سن و سال، گاهی لجبازی می‌کردم. گاهی به قول شما، آب زیرکاه بودم و گاهی هم خدای احساسات، بعضی وقت‌ها هم می‌ترسیدم
گاهی ساعت‌ها به آینده فکر می‌کردم
گاهی هم بی‌خیال همه چی شروع می‌کردم به شیطنت.

گاهی خودم را می‌کشتم تا نمره ۲۰ بگیرم
گاهی هم به نمره ۱۰ راضی بودم

یک روز جلوی آینه، خودم را زیبا می دیدم و روزی دیگر زشت‌ترین دختر روستا

گاهی برای خودم، رویاهای قشنگ می‌بافتم و گاهی کاملا ناامید

خلاصه هرچی که بودم، اهل آرام و قرار نبودم.
و اینگونه هر اشتباهی برایم تجربه شد و هر موفقیتی، شوقی برای تلاش بیشتر برای آینده.

حالا این منم، خانم معلم شما.

خواستم بدانید اگر روزی احساساتی شدید و کلی حرف برای گفتن داشتید، زنگ من ساعت انشا هم هست، از جان گوش می‌کنم.

اگر روزی بغضی داشتید، مرا در آغوش بگیرید، من هم بغض‌های زیادی دارم که دنبال آغوشی برای خالی شدن می‌گردم.

اگر صدای خوبی دارید، توی کلاس من ترانه‌های شاد و زیبا بخوانید، تا شکوفه‌های امید را از نفس‌های شما حس کنم.

اگر عاشق شدید و قلبتان شکست، دست‌هایتان را به من بسپارید تا بگویم؛ عشق، قشنگ‌ترین اتفاق زندگی آدم‌هاست
و اگر کسی احساستان را نفهمید، دلیل بر کمبودی در شما نیست.
روزی که آب و خاک احساستان با نور قلب کسی جور شد، حتما گل عشقتان شکوفه‌های قشنگ خواهد داد.

اگر در خانواده‌ای هستید که پدر یا مادر کنارتان نیست
و یادمان باشد خدا به ما پاهایی داده برای ایستادن در روزهای سخت زندگی
و اینکه بچسبیم به آدمی که کنارمان مانده و رهایمان نکرده ..

بعد عکسم را رو به از بچه‌ها گرفتم و دوباره گفتم؛

این منم خانم معلم شما که امروز بدترین عکس آلبومش را به شما نشان داد
تا بگوید؛ الان آرزو دارد دوباره برگردد به همان سنی که در این عکس هست با همین لباس و تیپ و احساسات بلا تکلیف …
اما معلمی باشد که به او بگوید؛

از زندگی نترس، از اشتباه نترس
از دوست داشتن نترس
از اینکه خودت باشی نترس
از اینکه خانواده خوبی نداری نترس
از اینکه کسی رهایت کرد نترس
از اینکه یه قیافه معمولی داری نترس
از اینکه یک دختری و خیلی جاها حقی برای تو قائل نشدن، نترس

بعد دست‌هایم را به طرف بچه‌ها باز کردم
هجوم بچه‌ها و آغوش من

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.