روایتی از امام باقر صلوات‌الله‌علیه
01 دی 1404 - 22:48
شناسه : 81084
1

 روایتی از امام باقر صلوات‌الله‌علیه  آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه: روایت شده است که شخصی از آفريقا به مدینه خدمت امام باقر صلوات‌الله‌علیه آمد. از مواليان ايشان و شيعيان و دوستان ايشان بود. حضرت به او فرمود فلان‌شخص حالش چه‌طور است؟ عرض كرد تا من آن‌جا بودم كه خوب بود. حضرت فرمود خدا او را […]

منبع : چاره‌نیوز
پ
پ

 روایتی از امام باقر صلوات‌الله‌علیه

IMG_20251221_135803_344WlAlP5x

 آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه: روایت شده است که شخصی از آفريقا به مدینه خدمت امام باقر صلوات‌الله‌علیه آمد. از مواليان ايشان و شيعيان و دوستان ايشان بود. حضرت به او فرمود فلان‌شخص حالش چه‌طور است؟ عرض كرد تا من آن‌جا بودم كه خوب بود. حضرت فرمود خدا او را رحمت كند. راوی می‌گويد كه من عرض كردم آقا حالش خوب بود! هيچ مرضی، ناراحتی، پادردی، كمردردی، قلب‌دردی، هیچ كسری نداشت، خوب و سر و مر و گنده بود، شما می‌فرماييد خدا رحمتش كند؟ حضرت فرمود دو روز بعد از اين‌كه از شهر خودت خارج شدی مرد. حالا آفريقا كجا و آن زمان و آن شرايط جابه‌جایی كجا و مدينه كجا!

 حضرت به راوی فرمود كه علم ما به حوادث و رويدادها اين‌طور نيست كه مثلاً من اول گوش كنم، كلمه‌ی اول شما را به ذهنم بسپارم، بعد كلمه‌ی دوم را، بعد كلمه‌ی سوم را، یعنی طولی (کلمات را گوش کنم).

 من اگر دو نفر بغل دستم بنشينند و حرف بزنند، حرف هيچ‌كدام را نمی‌فهمم، هر چند دو تا گوش دارم، اما عصب دو تا گوش من مرتبط به هم می‌شود، و به يك جا پيام را منتقل می‌كنند. مهم آن يك جا است؛ اگر یکی يكی حرف بزنند، من حرف آن‌ها را گوش می‌كنم. اين طبيعت است، اين وضع فيزيكی انسان طبيعی است، اما انسان الهی اين‌طور نيست.

 حضرت به راوی فرمود كه ما به همه‌ی مسائل احاطه داريم. در يك لحظه هر امری هر جای دنيا واقع می‌شود ما می‌دانيم. اين ديگر قابل انطباق با علوم تجربی و فرستادن آن در لابراتوار و آزمايشگاه نيست كه ببينيم از آن طرف چه‌طور بيرون می‌آيد.

 اين شخص كارهايش را كرد، بعد به شهر خود كه رفت، ديد او از دنيا رفته، چه روزی؟ دقيقاً دو روز بعد از اين‌كه اين از شهر خارج شده است. حضرت فرمود مگر هر كه می‌ميرد، بايد اول مريض شود، بعد بميرد؟ خب هر كه عمر او تمام شد می‌ميرد ديگر. لزومی ندارد كه آدم اول مريض شود و بعد بميرد. عمر تمام می‌شود و می‌ميرد. اگر ما اين حرف را باور بكنيم، هر چه‌قدر قهرمان و ورزش‌كار و قوی و جوان باشيم، آیا می‌توانيم اعتماد داشته باشيم كه تا يك ساعت ديگر زنده‌ايم يا مرده؟ نه! چون نمی‌توانيم اعتماد کنیم و وسيله‌ای در اختيار ما نيست كه با آن وسيله باقی‌مانده‌ی عمر خود را بسنجيم و محاسبه بكنيم، به چه حساب قدم انحرافی برداريم؟ به چه اميد؟ به چه حساب خلاف كنيم، ظلم كنيم، دروغ بگوييم، غيبت كنيم، اذيت بكنيم؟ چه وقت آن را صاف كنيم؟ ما از وقت آن خبر نداريم.

(سخنرانی 77/03/07)

امینه یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.