رفتار با مردم
نامه ۵۳ نهجالبلاغه (نامه امام علی علیهالسلام به مالک اشتر)
۱. ضرورت خودسازی
او را به ترس از خدا فرمان مىدهد، و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدّم دارد، و آنچه در كتاب خدا آمده، از واجبات و سنّتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد.
به او فرمان مىدهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزى كسى را تضمين كند كه او را يارى دهد، و بزرگ دارد آن كس را كه او را بزرگ شمارد و به او فرمان مىدهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامش كند، كه: “همانا نفس همواره به بدى وا مىدارد جز آن كه خدا رحمت آورد”.
پس اى مالك بدان! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولتهاى عادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند، و مردم در كارهاى تو چنان مىنگرند كه تو در كارهاى حاكمان پيش از خود مىنگرى، و درباره تو آن مىگويند كه تو نسبت به زمامداران گذشته مىگويى، و همانا نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا از آنان بر زبان بندگانش جارى ساخت.
پس نيكوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختيار گير، و از آنچه حلال نيست خويشتندارى كن، زيرا بخل ورزيدن به نفس خويش، آن است كه در آنچه دوست دارد، يا براى او ناخوشايند است، راه انصاف پيمايى.
۲. اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم)
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دستهاند. دستهاى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مىباشند.
اگر گناهى از آنان سر مىزند يا علّتهايى بر آنان عارض مىشود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مىگردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آنگونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است.
۳. پرهیز از غرور و خودپسندی
بپرهيز كه خود را در بزرگى همانند خداوند پندارى و در شكوه خداوندى همانند او دانى، زيرا خداوند هر سركشى را خوار مىسازد، و هر خودپسندى را بىارزش مىكند.
با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديك، و با افرادى از رعيّت خود كه آنان را دوست دارى، انصاف را رعايت كن، كه اگر چنين نكنى ستم روا داشتى، و كسى كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد، كه با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه كه باز گردد، يا توبه كند، و چيزى چون ستمكارى نعمت خدا را دگرگون نمىكند، و كيفر او را نزديك نمىسازد، كه خدا دعاى ستمديدگان را مىشنود و در كمين ستمكاران است.
۴. مردمگرایی، حقگرایی
دوستداشتنىترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودى مردم گستردهترين باشد، كه همانا خشم عمومى مردم، خشنودى خواص (نزديكان) را از بين مىبرد، امّا خشم خواص را خشنودى همگان بىأثر مىكند.
خواصّ جامعه، همواره بار سنگينى را بر حكومت تحميل مىكنند زيرا در روزگار سختى ياريشان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضىتر، و در خواستههايشان پافشارتر، و در عطا و بخششها كمسپاستر، و به هنگام منع خواستهها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامتتر مىباشند.
در صورتىكه ستونهاى استوار دين و اجتماعات پرشور مسلمين، و نيروهاى ذخيره دفاعى، عموم مردم مىباشند، پس به آنها گرايش داشته و اشتياق تو با آنان باشد.
۵. ضرورت رازداری
از رعيّت، آنان را كه عيبجوترند از خود دور كن، زيرا مردم، عيوبى دارند كه رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشكار گردانى، و آنچه كه هويداست بپوشانى، كه داورى در آنچه از تو پنهان است با خداى جهان مىباشد، پس چندان كه مىتوانى زشتىها را بپوشان، تا آن را كه دوست دارى بر رعيّت پوشيده ماند خدا بر تو بپوشاند.
گره هر كينهاى را در مردم بگشاى، و رشته هر نوع دشمنى را قطع كن، و از آنچه كه در نظر روشن نيست كناره گير. در تصديق سخنچين شتاب مكن، زيرا سخنچين گرچه در لباس اندرزدهنده ظاهر مىشود امّا خيانتكار است.
۶. جایگاه صحیح مشورت
بخيل را در مشورت كردن دخالت نده، كه تو را از نيكوكارى باز مىدارد، و از تنگدستى مىترساند. ترسو را در مشورت كردن دخالت نده كه در انجام كارها، روحيّه تو را سست مىكند.
حريص را در مشورت كردن دخالت نده كه حرص را با ستمكارى در نظرت زينت مىدهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند كه ريشه آنها بدگمانى به خداى بزرگ است.
بدترين وزيران تو، كسى است كه پيش از تو وزير بدكاران بوده، و در گناهان آنان شركت داشته، پس مبادا چنين افرادى محرم راز تو باشند، زيرا كه آنان ياوران گناهكاران، و يارىدهندگان ستمكارانند.
تو بايد جانشينانى بهتر از آنان داشته باشى كه قدرت فكرى امثال آنها را داشته، امّا گناهان و كردار زشت آنها را نداشته باشند: كسانى كه ستمكارى را بر ستمى يارى نكرده، و گناهكارى را در گناهى كمك نرسانده باشند. هزينه اينگونه از افراد بر تو سبكتر، و ياريشان بهتر، و مهربانيشان بيشتر، و دوستى آنان با غير تو كمتر است.
آنان را از خواص، و دوستان نزديك، و رازداران خود قرار ده، سپس از ميان آنان افرادى را كه در حقگويى از همه صريحترند، و در آنچه را كه خدا براى دوستانش نمىپسندد تو را مددكار نباشند، انتخاب كن، چه خوشايند تو باشد يا ناخوشايند.
۷. اصول روابط اجتماعی رهبران
تا مىتوانى با پرهيزكاران و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان پرورش ده كه تو را فراوان نستايند، و تو را براى اعمال زشتى كه انجام ندادهاى تشويق نكنند، كه ستايش بىاندازه، خودپسندى مىآورد، و انسان را به سركشى وا مىدارد.
هرگز نيكوكار و بدكار در نظرت يكسان نباشند، زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بىرغبت، و بدكاران در بدكارى تشويق مىگردند، پس هركدام از آنان را بر أساس كردارشان پاداش ده.
بدان اى مالك، هيچ وسيلهاى براى جلب اعتماد والى به رعيّت بهتر از نيكوكارى به مردم، و تخفيف ماليات، و عدم اجبار مردم به كارى كه دوست ندارند، نمىباشد، پس در اين راه آنقدر بكوش تا به وفادارى رعيّت، خوشبين شوى، كه اين خوشبينى، رنج طولانى مشكلات را از تو بر مىدارد، پس به آنان كه بيشتر احسان كردى بيشتر خوشبين باش، و به آنان كه بدرفتارى كردى بدگمانتر باش.
و آداب پسنديدهاى را كه بزرگان اين امّت به آن عمل كردند، و ملّت اسلام با آن پيوند خورده، و رعيّت با آن اصلاح شدند، بر هم مزن، و آدابى كه به سنّتهاى خوب گذشته زيان وارد مىكند، پديد نياور، كه پاداش براى آورنده سنّت، و كيفر آن براى تو باشد كه آنها را در هم شكستى.
با دانشمندان، فراوان گفتگو كن، و با حكيمان فراوان بحث كن كه مايه آبادانى و اصلاح شهرها، و برقرارى نظم و قانونى است كه در گذشته نيز وجود داشت.
۸. شناخت اقشار گوناگون اجتماعی
اى مالك بدان مردم از گروههاى گوناگونى مىباشند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى امكان ندارد، و هيچ يك از گروهها از گروه ديگر بىنياز نيست.
از آن قشرها، لشكريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيهدهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشهوران، و نيز طبقه پايين جامعه، يعنى نيازمندان و مستمندان مىباشند، كه براى هر يك خداوند سهمى مقرّر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است.
ثبت دیدگاه