دو حکایت امام خمینی از سفر حج تمتع در سال ۱۳۱۲ شمسی
16 خرداد 1402 - 11:52
شناسه : 61102
3

من در مکه، که مشرف بودم یک روز می‌خواستم یک کتابی بخرم که برای آن کتابفروش هم فایده داشت، ایستاده بودم، اذان گفتند، یک دفعه رها کرد، گفت که: «سُنّه الحنفیه» دیگر با من حرف نزد رفت سراغ نماز.

پ
پ

من در مکه، که مشرف بودم یک روز می‌خواستم یک کتابی بخرم که برای آن کتابفروش هم فایده داشت، ایستاده بودم، اذان گفتند، یک دفعه رها کرد، گفت که: «سُنّه الحنفیه» دیگر با من حرف نزد رفت سراغ نماز.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.