لااقل به خاطر حضرت مادر ظهور کن
همانا که تو دلداری ما بس عجیب گرفتار توایم
چه سری است در این عاشقانه و آرام دل دادن ما که ز گل رویت نچیدیم و خریدار توایم یوسف زهرا (سلام الله علیها)
آری آقاجان ما ندیده گرفتارت شدیم
چه کسی میداند؟
که در قلب کدام ساعت بود که دمی بگذشت نسیم حضورتان از میان پنجرهی خیالم
چه کسی میداند؟
در آن باغ که از نفسهای شما پر شده بود در کجا بود که انعکاس نور چشمانتان برق داد این دیدهی خاموش را و جان گرفتم از لمس وجود مبارکتان…
اما…
در همین باغ که دل و دیده به فریاد آمد
اکنون در تنفس صبحی دیگر…
هیاهویی به پاست در میان بازی سرخ چمن که دو عطر ناب در هم میپیچد و میلرزاند دل دلداده را.
آه این بوی گرم نرگس است و عطر ناب یاس که عقل و هوش را از کف ربوده.
اینک این باغ هوای یاس دارد،
هوای مادری
عشق است
همان عطر نابی است که در لحظهی پر شکوه عبودیت و تب راز و نیاز در آغوش سجاده بالا میرفت و حیات و جاودانی میبخشید این گِل جان داده را…
یاس است و مادری که نور سجاده است و پَر حاجت گشوده به درگاه حق تعالی و از رب العالمین میخواهد ظهور نور دیدهاش را…
آقاجان ! لااقل به خاطر حضرت مادر ظهور کن
فاطمه پاکدامن
اللهم عجل لولیک الفرج
ثبت دیدگاه