فلسطین را ز صهیون میستانم
من از غزه صدای کودکانم
خدا قوت نهاده در توانم
در این شش ماه دیدم آنچه را که
بگویم هرچه، ناید در بیانم
خدا را ربّ یا ربّ بخواندم
نیفتاد اسم مهدی(عج) از زبانم
نشاط کودکی کردم فراموش
چرا که مرده کل دوستانم
شکست اسباب بازی زیر آوار
شکسته گرچه حتی بازوانم
دلم تنگ است برای مادرم، آه!
گل باغم ولی کو باغبانم؟
پدر در زیر آوار از جهان رفت
یتیمم من کنون کو صاحبانم؟
به همراه برادر زنده ماندیم
خدایا حفظ کن این مهربانم
به خانه برنمیگردیم دیگر
که بیکس گشتم و بیخانمانم
به شب چشمم ندارد خواب و دائم
بلرزد دست من از ترس جانم
اگر زنده بمانم تا جوانی
فلسطین را ز صهیون میستانم
به من گفتند نقاشی کنم،من
کشیدم گرگها در آشیانم
چه میخواهند این بیرحم صهیون
خلاصی ده خدا از ظالمانم
اجابت کن ظهور منجیات را
که مهدی(عج) تو را از یاورانم
ثبت دیدگاه