دل‌نوشته | شعر فاطمیه
25 آذر 1402 - 19:04
شناسه : 66875
6

شعر فاطمیه از میان در و دیوار صدا می‌آید یک نفر ناله‌کنان پشت دری، گفت علی یک نفر دست به پهلو، به زمین افتاده مادری خورد زمین و پسری گفت علی شعله می‌ریخت ز دیوار و در بیت‌الله پشت در پیرهن شعله‌وری گفت علی بال پروانه که می‌سوخت و می‌ریخت زمین ناله‌ی خسته‌تر از خسته‌تری […]

پ
پ

شعر فاطمیه

IMG_20231215_093514_182

از میان در و دیوار صدا می‌آید
یک نفر ناله‌کنان پشت دری، گفت علی

یک نفر دست به پهلو، به زمین افتاده
مادری خورد زمین و پسری گفت علی

شعله می‌ریخت ز دیوار و در بیت‌الله
پشت در پیرهن شعله‌وری گفت علی

بال پروانه که می‌سوخت و می‌ریخت زمین
ناله‌ی خسته‌تر از خسته‌تری گفت علی

چشم حیدر ز دم و دود سیاهی می‌رفت
تا که در معرکه چشمان تری گفت علی

فاتح خیبر و دستی که به بندست دچار
تیغ مانده به نیام و سپری گفت علی

چهار مهتاب تماشاگر محشر بودند
تا به روی در خانه، شرری گفت علی

چادری سوخت، سری سوخت، گلی پرپر شد
وسط فاجعه بی‌بال و پری گفت على

میخ و دیوار و دری دست به یکی کردند
با لگد سوخت گلی، ریخت دری، گفت علی

چون به پاهای علی با قد خم می‌افتاد
زیر بار غم و آتش، کمری گفت علی

پدر جان به لب و مادر سیلی خورده
پشت مادر پسر در به دری گفت علی

مادری از نفس افتاد، امان از آتش
ریخته در خودش اما، جگری گفت علی

محشری بود ز هر ثانیه خون می‌جوشید
هر که می‌داد از این غم خبری، گفت علی

دست بر دامن خود برد، علی گفت علی
بغض را فاطمه می‌خورد، علی گفت علی

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.