دل‌نوشته | شب جمعه
07 دی 1402 - 20:07
شناسه : 67175
2

شب جمعه گوشه‌‌ای آرام گرفته بود سرش را تکیه داده بود به دیواری که طعنه می‌زد به بغض لحظه‌هایش باز یادش آورده بود هنوز نوای برادرش در پیچ و تاب گوشش می‌پیچید و دلش را از صفحه‌ی سرد زمین جدا می‌کرد گویا هنوز بود و نیمه‌شب تکیه زده به سنگر نوای یاحسین را زیر لب […]

پ
پ

شب جمعه

گوشه‌‌ای آرام گرفته بود
سرش را تکیه داده بود به دیواری که طعنه می‌زد به بغض لحظه‌هایش
باز یادش آورده بود
هنوز نوای برادرش در پیچ و تاب گوشش می‌پیچید و دلش را از صفحه‌ی سرد زمین جدا می‌کرد
گویا هنوز بود و نیمه‌شب تکیه زده به سنگر نوای یاحسین را زیر لب زمزمه می‌کرد
اما سوز نوایش شب‌های جمعه حال دیگری داشت
سوز بود که می‌سوزاند دل نیم شب را…
چرا شب‌های جمعه؟
پس او هم می‌دانست سر این شب را
سری که می‌گوید مادری آرام می‌آید
مادری آرام می‌آید تا دل‌های فتاده به زمین بهر میوه دلش را ز روی زمین بردارد
همان مادری که کل عالم به نخ چادر او وابسته است
و چه یادگاری‌های خوبی از این خاطره دارد
شب جمعه
مادر
دلی که از دور به سرش هوای حرم زده

🖊 فاطمه پاکدامن

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.