دست زمین دورمانده از حرمت
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
بهشت هم نرسیده به درک پرچم تو
نسیم پنجرهی وحی! صبح زود بهشت
“إذا تَنَفَّسِ” باران هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره میلرزد
شکوه عرش خدا، شانههای محکم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز “عِزّتُ لِلَّه”، نقش خاتم تو
من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان، همه ماییم و میزبان همه تو
تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشستهایم سر سفرهی مُحرّم تو
چقدر جمله “أحلی مِنَ العَسَل” زیباست
و سالهاست همین جمله است مرهم تو
هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من مینویسد از غم تو
گریز میزند از ماتمت به عاشورا
گریز میزند از کربلا به ماتم تو
فقط نه دست زمین دور مانده از حَرَمَت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
امام حسن مجتبی🏴
ثبت دیدگاه