حضرت رقیه سلام الله
از دشت پربلا و مکانش که بگذریم
از ظهر داغ و بحث زمانش که بگذریم
یک راست میرسیم به طفل سه سالهای
از انحنای قد کمانش که بگذریم
از گم شدن میان بیابان کربلا
یا از به لب رسیدن جانش که بگذریم
تازه به زخمهای کف پاش میرسیم
از زخمهای گوش و دهانش که بگذریم
حتی زنان شام به حالش گریستند
از حال عمهی نگرانش که بگذریم
خیلی نگاه حرمله آزار میدهد
از خاطرات تیر و کمانش که بگذریم
با روضهی کشیدهی گوشش چه میکنند
از گوشوارههای گرانش که بگذریم
دروازه کودکان بدی داشت لااقل
از ازدحام پیر و جوانش که بگذریم
در مجلس یزید زبانش گرفته بود
از حرفهای سخت و بیانش که بگذریم
حالا به گریه کردن غساله میرسیم
از دستهای زجر و توانش که بگذریم…
✏️سعید پاشازاده
ثبت دیدگاه