حب علی در نزد خدا
تا کی چشمم باشد بر در، تا چند خورم من خون جگر
تا کی بیبهره از این سودم، تا چند ضرر هی پشت ضرر
تا کی عذر آورم از رفتن، تا کی گیرم دستی به کمر
تا کی زین جاده عقب ماندن، تا کی در خانه تماشاگر
سرخوش تا کی با شعر و غزل، دلخوش تا کی به هبا و هدر
تا کی به دل این ای کاش و دریغ، تا کی به لب این اما و اگر
تا کی عذر آورم از رفتن، تا کی گیرم دستی به کمر
بیهمتیام را تا به کجا، نسبت بدهم به قضا و قدر
دل باید شست از خود باری، تن باید زد به غبار سفر
گفتم بسم الله دیگر جایز نبود، در خانه ماندن دیگر
و توکلت علی المتوکل، و افوض امری بالحیدر
راهی شدم از خانه به نجف، چون گنجشکی که گشاید پر
چون نهری کوچک بگذشتم، از صخره و سنگ از کوه و کمر
بستم چشم و دیدم خود را، در صحن امیر ادب پرور
آنجا که ندارد در خوبی، از خلد برین چیزی کمتر
آنجا که به حق باید بکشی، بر دیده ز خاکش کحل بصر
کز حب علی در نزد خدا، چیزی نبود با ارزشتر
شعرخوانی: محمدرضا طهماسبی
ثبت دیدگاه