جای دیگه نرو…!
💠 شیخ حسین انصاریان:
یکی از بزرگان اهل منبر که خوب روضه میخواند و خوب گریه میانداخته (۹۰-۸۰ سال پیش) در احوالاتش نوشته:
یک شب رفتم تخت پولاد شب جمعه برای دعای کمیل که مستمع باشم (نه خواننده).
مردم خواب بودند ۲ ساعت مانده به اذان صبح بیدار میشدند و دعای کمیل میخواندند.
من یک گوشه نشسته بودم، خوابم نمیبرد، فکر میکردم به: شب، به سحر، به دعای کمیل. کمکم چشمم گرم شد، ناگهان چشمم افتاد به قبر مرحوم آیتالله العظمی سید محمدباقر درچهای، گفتم:
خدایا! این عالم بزرگ یقینا پیش تو آبرومند هست، الان سحر جمعه است، [دعای]کمیل هم هنوز شروع نشده، اگر من خوابم برد اگر لطف کنی عنایت کنی من او را در این تخت پولاد ببینم یک خبری از برزخ از ایشان بگیرم و ببینم چه خبر است؟
چشمم گرم شد، دو نوع جمعیت دیدم عدهی زیادی نشستهاند، عدهای ایستادهاند، جمعیت مناسبی بودند؛ یک مرتبه چشمم بین جمعیت به آیتالله العظمی درچهای رضوان الله علیه افتاد، با یک لباس سفید بسیار زیبا به من اشاره کرد و گفت بیا جلو، از برزخ خبر میخواهی؟ گفتم: بله، گفت:
«یک خبر دارم بِهِت بدم، هرقدمی که برای ابی عبدالله علیهالسلام برداشتم، هر کاری برای امام حسین علیهالسلام کردم کفشی جفت کردم، چایی ریختم، گریهای کردم، هر کاری کردم، به محض ورود به برزخ _هنوز قیامت نیامده_ برای من دارند، تلافی میکنند»!
این جمله رو تو خواب به من گفت:
«آخوند! اگه دنیا و آخرت میخواهی، دست از حسین برندار، اگر دنیا و آخرت میخواهی از در این خونه جایی نرو»!
ثبت دیدگاه