توجه عاشقانه به يتيمان‏
26 فروردین 1402 - 21:28
شناسه : 59581
6

توجه عاشقانه به يتيمان‏ وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه‌السلام با اينكه به همه اوضاع و احوال كشور و مردمش آگاه بود و به ويژه يتيمان و مستمندان و بيوه زنان و نيازمندان را لحظه‌اى از نظر دور نمی‌داشت، ولى گاهى براى درس دادن به زمامداران و امت اسلام، كارى را همچون فردى عادى انجام می‌داد. روزى […]

پ
پ

توجه عاشقانه به يتيمان‏

IMG_20230411_235553_918cjHLwCq

وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه‌السلام با اينكه به همه اوضاع و احوال كشور و مردمش آگاه بود و به ويژه يتيمان و مستمندان و بيوه زنان و نيازمندان را لحظه‌اى از نظر دور نمی‌داشت، ولى گاهى براى درس دادن به زمامداران و امت اسلام، كارى را همچون فردى عادى انجام می‌داد.
روزى امام عليه‌السلام، زنى را ديد كه مشكى پر از آب به دوش می‌كشيد. مشك را از او گرفت و تا جايى كه آن زن بنا داشت، برد و آنگاه از وضع آن زن جويا شد. زن گفت: على بن ابى طالب، شوهرم را به بعضى از مرزها فرستاد و كشته شد. برايم كودكانى يتيم به جا گذاشت و من براى اداره امور آنان، چيزى ندارم. به اين خاطر ضرورت و احتياج، مرا به انجام كار براى مردم ناچار كرد.
حضرت به خانه برگشت و هنگامى كه صبح شد سبدى از طعام براى آن خانواده با خود حمل كرد. بعضى از يارانش گفتند: آن را در اختيار من بگذار تا برايت بياورم، فرمود: چه كسى در قيامت، بار سنگين مرا به جاى من حمل می‌كند؟
آنگاه به درِ خانه آن زن رفت و در زد. زن گفت: كيست كه در می‌زند؟
حضرت فرمود: همان عبدى هستم كه مشك پر آب را براى تو به دوش كشيد، در را باز كن كه چيزى براى كودكان همراه دارم. زن گفت: خدا از تو خشنود باشد و ميان من و على داورى كند!
حضرت وارد شد و فرمود: علاقه دارم پاداش الهى به دست آورم؛ ميان خمير كردن آرد و پختن نان و بازى كردن با كودكان، يكى را انتخاب كن. زن گفت: من به پختن نان بيناترم و تواناتر، ولى اين تو و اين كودكان، با آنان بازى كن.

IMG_20230413_095357_387
زن می‌گويد: من به سوى آرد رفتم و آن را خمير كردم و على عليه‌السلام به جانب گوشت رفت و آن را پخت و با دست مباركش، گوشت پخته و خرما و خوراكى ديگرى به دهان كودكان می‌گذاشت. هرگاه كودكان، چيزى از آن خوراكی‌ها را می‌خوردند، می‌گفت: فرزندانم! على را از آنچه براى شما پيش آمده، حلال كنيد!
هنگامى كه آرد خمير شد، زن گفت: اى بنده خدا! تنور را روشن كن، على عليه‌السلام به جانب تنور شتافت و آن را شعله‌ور ساخت. چون تنور شعله كشيد صورتش را نزديك برد و حرارت آتش را به آن تماس داده، می‌گفت:
يا على! بچش، اين پاداش كسى است كه حق بيوه زنان و يتيمان را وا گذاشته.
ناگاه زنى (از زنان همسايه)، على عليه‌السلام را ديد و او را شناخت و به مادر كودكان گفت: واى بر تو! اين اميرمؤمنان است؛ زن به جانب حضرت شتافت و پی در پى می‌گفت: از شما بس شرمنده‌ام اى اميرمؤمنان! حضرت فرمود: من از تو بس شرمنده‌ام اى كنيز خدا كه در مورد تو كوتاهى كردم.

المناقب: 2/ 115؛ بحارالأنوار: 41/ 51، حديث 3.

ا.یوسفی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.