چرا خداوند امر به عقل میکند
یک داستان… یک تلنگر
شیخی در منبر گفت: ای مردم اگر عمل نیک ندارید و زیاد گناه کردهاید، برای رفتن به بهشت، یک راه دارید و آن این که کافری مسلمان کنید.
دو چوپان عوام چون این سخن شنیدند، به بیابان رفته و کمین کردند تا یک مسیحی پیدا کنند. ناگهان مردی مسیحی دیدند از بیابان میگذشت. از پشت صخره بیرون پریدند و مسیحی را بر روی زمین خوابانده و چاقو در حلقوم گذاشتند، گفتند زود مسلمان شو.
مسیحی که چاقو در گلوی خود دید گفت: چشم. امر کنید. گلوی مسیحی را رها کردند از زمین برخواست. نصاری (مسیحی) پرسید، حال چه گویم و چه کنم مسلمان شوم؟ بگویید تا به دین شما در آیم.
این دو مسلمان، همدیگر را نگاه کردند و از هم پرسیدند، راست میگوید، ما چگونه مسلمان شدیم، چه گوییم انجام دهد تا مسلمان شود؟؟ شرمشان شد و او را رها کردند.
* آری، بسیاری از ما هم، چنین مسلمان شدهایم. اگر نادانانی چون من در دین اظهارنظر نمیکردند و دین دست عاقلان بود، الان هیچ اختلافی در دین و این همه فرقه نبود.
دکتر شریعتی نقل میکند، روزی حدیثی با معنی در مجلسی خواندم، آخر مجلس کسی آمد و گفت، دکتر معنی حدیثی که خواندید این نیست. پرسیدم پس کدام است؟ گفت: من نمیدانم ولی میدانم این نیست که گفتید!! گفتم وقتی شما چیزی نمیدانید بنده یک چیزی فعلا دانستهام زحمت بکشید و گوش کنید.
خداوند در قرآن، در تعریف صفات مومنان میفرماید:
“والذین اذا یتلو علیهم آیاتنا لم یخروا علیها صما و عمیانا”
مومنان کسانی هستند که آنگاه که آیات ما بر آنان خوانده میشود، لال و کور، بر روی آیات ما نمیافتند (بدون تعقل هر حرفی را نمیپذیرند، در آن تدبر میکنند و تعقل مینمایند)
چرا خداوند امر به عقل میکند چون دین از روی عقل اگر باشد به راحتی از دست نمیرود.
ثبت دیدگاه