فردا باز هم شروع به کار خواهم کرد
روزی روزگاری، بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازهاش در غیاب او آتش گرفته و کالاهای گرانبهایش، همه سوخته و خاکستر شدهاند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است.
فکر میکنید آن مرد چه کرد؟ خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟
و یا اشک ریخت؟
نه…
او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا میخواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود، تابلویی بر ویرانههای خانه و مغازهاش آویخت که روی آن نوشته بود:
مغازهام سوخت، اما ایمانم نسوخته است.
فردا باز هم شروع به کار خواهم کرد
ثبت دیدگاه