ای ابونصر بگو لا اله الّا الله
ابونصر مؤذن نیشابوری: به بیماری سختی دچار شده بودم که بر اثر آن، زبانم سنگینی میکرد و قدرت سخن گفتن نداشتم. به ذهنم آمد به زیارت امام رضا علیهالسلام مشرف شوم و در کنار قبر ایشان، خداوند را بخوانم و حضرت را برای بهبودی بیماری و باز شدن زبانم شفیع و واسطه قرار دهم.
بر الاغ سوار شدم و آهنگ مشهد کردم. به زیارت رفتم و بالای سر امام علیهالسلام، دو رکعت نماز خواندم و سر به سجده گذاشتم و با حال دعا و گریه و تضرع، صاحب قبر شریف را در درگاه خداوند، واسطه قرار دادم که مرا از بیماری نجات بخشد و گره از زبانم بگشاید.
در همان حال، خواب مرا در ربود و در رؤیا دیدم که گویا قبر از هم شکافته شد و مردی میانسال و سخت گندمگون بیرون آمد و به من نزدیک شد و گفت: «ای ابونصر، بگو لا اله الا الله.»
با اشاره به او فهماندم که با این زبان گرفته چگونه «لا اله الا الله» بگویم! ناگاه بر سرم فریاد کشید و گفت: آیا قدرت خدا را انکار میکنی. بگو «لا اله الا الله!»
پس به یکباره زبانم باز شد و «لا اله الا الله» گفتم. از مشهد تا خانهام را با پای پیاده بازگشتم و در راه یکسره «لا اله الا الله» میگفتم.
آری، زبانم باز شده بود و پس از آن هیچگاه بسته نشد.
📚 چشمه حکمت رضوی
اینجا قلب ایران است؛ حرم مطهر امام رضا(ع)
ثبت دیدگاه