از شهادت تا شکوه: 22 اسفند روز بزرگداشت قهرمانان بیادعا
در آستانه بهار، زمانی که نسیم اسفند نوید سبزی میدهد، خاک سرخ میهن داستانهای بیپایان ایثار را روایت میکند. اسفند ماه شهادت است؛ ماهی که هر روزش یادآور مردانی است که با جانفشانیهای خود، بهار آزادی را برای این سرزمین به ارمغان آوردند.
تعدادی از سرداران شهید این ماه عبارتند از:
- حمید باکری: شهادت ۶ اسفند
- حسین خرازی: شهادت ۸ اسفند
- امیرحاج امینی: شهادت ۱۰ اسفند
- ابراهیم همت: شهادت ۱۷ اسفند
- حجتاله رحیمی: شهادت ۱۸ اسفند
- حسین برونسی: شهادت ۲۳ اسفند
- عباس کریمی: شهادت ۲۴ اسفند
- مهدی باکری: شهادت ۲۵ اسفند
- کاظم نجفی رستگار: شهادت ۲۵ اسفند
- یوسف سجودی: شهادت ۲۶ اسفند
از حمید تا مهدی: زنجیره نور
از ششم اسفند، سالروز شهادت حمید باکری، آن سردار دشتهای سوزان جنوب، تا بیست و ششم اسفند، روز پرواز یوسف سجودی، هر روز نام مردی از تبار آفتاب بر تارک تاریخ این سرزمین میدرخشد:
حسین خرازی، آن افسر بیبدیل لشکر محمد رسولالله، که در هشتم اسفند به ملکوت اعلی پیوست.
امیرحاج امینی، فرمانده دلاور تیپ امام حسین(ع)، که در دهم اسفند شربت شهادت نوشید.
ابراهیم همت، سردار سرافراز لشکر محمد رسولالله، که در هفدهم اسفند در عملیات خیبر به کاروان شهیدان پیوست.
حسین برونسی، آن شیر بیشههای نبرد، که در بیست و سوم اسفند آسمانی شد.
و دیگر نامآوران این راه، از عباس کریمی تا کاظم نجفی رستگار، که هر یک ستارهای در آسمان حماسههای دفاع مقدس هستند.
اسفند، ماه خون و رهایی
اسفند تنها ماه گذر از زمستان به بهار نیست؛ اسفند ماه گذر از ظلمت جنگ به نور پیروزی است. در این ماه، خون پاک شهدا برفهای پایان زمستان را سرخ کرد تا بهار ایران اسلامی با رنگ حماسه و ایثار آغاز شود. از سوی دیگر اسفندماه هفته ایثار و شهادت هم هست و ایثارگران و جاماندههای دوستان شهیدشان، آقا سیدتقی جولانی۱۰ اسفند ۱۳۹۷ و آقا مهران آقاجانی۵ اسفند ۱۳۹۸ هم از آسمانیهای ماه اسفند هستند.
هر روز اسفند یادآور این پیام است: که وفا تنها در دلهای مردان خدا معنا میشود. که شهادت پایان راه نیست، آغاز بینهایتی است که هرگز پایان نمییابد.که نام شهدا زندهتر از همیشه در قلب مردم این سرزمین میتپد.
به پاس بزرگداشت یاد و خاطره این عزیزان، در ادامه زندگینامه شهید حاج کاظم نجفی رستگار را مرور می کنیم:
سردارِ بیقرار: روایتی کوتاه از زندگی شهید نجفی رستگار
حاج کاظم نجفی رستگار در نخستین روزهای بهار سال ۱۳۳۹ در شهر ری به دنیا آمد. تا کلاس سوم دبیرستان درسش را ادامه داد. پس از آن در صف عناصر انقلابی قرار گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز غائله کردستان و تحرکات نیروهای ضد انقلاب، همراه نیروهای «شهید دکتر مصطفی چمران» راهی کردستان شد.
او پس از بازگشت از کردستان و آموختن فنون نظامی و جنگ شهری از سوی شهید چمران و جاویدالاثر «حاج احمد متوسلیان»، در «پادگان توحید» به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و بعد از مدتی به «فیروزکوه» رفت.
پس از مدتی، حاج کاظم را به عنوان فرمانده یکی از گردانهای تیپ رسول الله(ص) که فرمانده آن احمد متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از ۶ ماه فعالیت، «مسئولیت واحد عملیات» را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند.
حاج کاظم در این زمان، طی مأموریتی جهت توانمندسازی نیروهای «حزبالله»، بهعنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسئولیت تعدادی از عملیاتها را برعهده گرفت.
در مهرماه سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و چند روز بعد به جبهه رفت. تا اینکه پس از حضور مداوم در جبهه در جریان عملیات «بدر»، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر این فرمانده شهید بعد از ۱۳ سال همچون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت.
تواضع شهید
آقای رستگار فرمانده لشگر ۱۰ سیدالشهدا(ع) بود و خانوادهاش از این سمت، هیچ اطلاعی نداشتند. یک روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگیرد. حاج کاظم، قرار بود صحبتی برای نیروها داشته باشد. وقتی از جایگاه اعلام شد: «فرمانده لشگر ۱۰ برای صحبت بیایند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت جایگاه حرکت کرد. برادرش از همهجا بیخبر، با دست اشاره میکرد که «چرا در میان جمعیت بلند شدی؟» حتما با خودش گفته بود: «برادرمان بیملاحظه است و رعایت نظم و انضباط را نمیکند.» حاجی با اشاره جواب داد که الان مینشینم. خلاصه صحبت ایشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحیر مانده بود. حاج کاظم به برادرش سفارش کرد که جریان فرماندهی او را برای کسی نگوید. اگر چه خانوادهاش بالاخره فهمیدند.
خاطرهای از شهید حاج کاظم نجفی رستگار
وقت ناهار رفتم پشت یه تپه و با تعجب دیدم کاظم روی خاک نشسته و لبههای نان رو از روی زمین بر میداره، تمیز میکنه و میخورد. اونقدر ناراحت شدم که بجای سلام گفتم داداش! تو فرمانده تیپ هستی. این کارها چیه؟ مگه غذا نیست؟ خودم دیدم دارن غذا پخش میکنند. کاظم گفت: اون غذا مال بسیجیهاست این نانها رو مردم با زحمت از خرج زندگیشون زدند و فرستادند، درست نیست اسراف کنیم.
کرامت شهید
مادری که به عنایت فرزند شهیدش حافظ قرآن میشود
مادر در خواب پسر شهیدش را میبیند!
پسر به او میگوید:
توی بهشت جام خیلی خوبه…چی میخوای برات بفرستم؟
مادر میگوید:
چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونند و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم…
میدونند من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!
پسر میگوید:
نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!
بعد از نماز، یاد حرف پسرش میافتد!
قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن…
خبر میپیچد!
پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیتالله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند…
حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند!
قرآنی را به او میدهند که بخواند!
به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛
اما بعضی جاها را نه!
میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!»
مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط
آیتالله نوری با گریه، چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»
گزیدهای از وصیتنامه شهید
ستايش خداي عزوجل را كه مرا از امت محمد (ص) و شيعه علي (ع) قرار داد و سپاس خدايي را كه مرا با آوردن حق، از ظلمت به روشنايي هدايت كرد و از طاغوت نجاتم داد و مرا از كوچكترين خدمتگزاران به اسلام و انقلاب اسلامي قرار داد.
اميدوارم كه خداي متعال، رحمت خود را نصيب بنده گنهكار خود بفرمايد و مرا به آرزوي قلبي خود يعني شهادت في سبيلالله برساند كه (اين را) تنها راه نجات خود ميدانم و آرزوي ديگرم اين است كه اگر خداوند، شهادت را نصيب بنده گنهكار خود كرد، دوست دارم با بدني پاره پاره به ديدار الله و ائمه معصومين به خصوص حضرت سيدالشهدا(ع) بروم، من راهم را آگاهانه انتخاب كردم و اگر وقتم را شبانهروز در اختيار اين انقلاب گذاشتم به اين دليل است كه خود را بدهكار انقلاب و اسلام ميدانم و انقلاب اسلامي بر گردن اين بنده، حق زيادي داشته كه اميدوارم توانسته باشم جزء كوچكي از آن را انجام داده باشم و مورد رضايت خداوند بوده باشم.
نویسنده: امینه یوسفی
ثبت دیدگاه