این پیامدها و لوازم را هم باید بپذیریم . گام های بعد عبارت است از :
گام دوم : کسی که با عدم رای ، تکلیف شرعی اش را انجام نداده و موجب تضعیف نظام میشود ، باید با ابزار “اجبار” و اهرمهای فشار –مثل اِخراج از محل کار — وادار به انجام تکلیف شده و به زور به مشارکت و رای دادن واداشته شود .
گام سوم : کسی که رای نداده و مرتکب گناه و معصیت و تضعیف نظام شده ، استحقاق “مجازات” و کیفر دارد : زندان ، شلاق ، محرومیت های اجتماعی و ….
گام چهارم : چون رای ندادن ، گناه است لذا “اعلام” و اظهار اینکه “رای نمیدم” و تبلیغ ان نیز گناه بوده و باید جلوی ان را بملاک حرمت “اشاعه فحشا” گرفت و برای ان مجازات مقرر نمود .
گام پنجم: کسی که رای نداده و مرتکب معصیت شده ، فاسق است و “التزام عملی” به اسلام ندارد ، لذا صلاحیت سِمت و پُست در نظام اسلامی نداشته و باید در انتخابات و انتصابات رد صلاحیت شود .
گام ششم : چنانچه احراز شود که فردی رای نداده چون از عدالت ساقط شده لذا صلاحیت امامت جماعت و قضاوت و… ندارد و باید از سمت خود خَلع و اخراج شود .
این موارد از آثار تخلف از هر تکلیف شرعی است ، کسانی که بر تکلیف شرعی رای دادن تاکید دارند ، در باره این آثار شرعی چه نظری دارند ؟
اگر این لوازم را قبول دارند ، پس “آزادی رای” چه معنا و مفهومی دارد ؟
و اگر قبول ندارند پس چرا این تکلیف را متفاوت از تکالیف دیگر میدانند و چه دلیلی برای این تفاوت وجود دارد ؟
در جامعه ای که بشیوه های مختلف ، حق مردم در حاکمیت به تقلیل میرود ، تاکید یک جانبه بر تکلیف شرعی با توجه به پیامدهای آن ، آژیر خطر است .
ثبت دیدگاه